.​

 

 

Experiments In Processing.

Candle Art

 

 

 

 درباره میرزا حبیب قاآنی

زندگینامه قاآنی شیرازی، شاعر قرن ۱۳

 

Now imagine the brides and grooms coming out of there. :) What a view!   Gypsy Living Traveling In Style| Serafini Amelia| West End Sunset, Glasgow, Scotland

 

Loop City GIF by xponentialdesign - Find & Share on GIPHY

 

 

 

 

میرزا حبیب‌الله متخلص به قاآنی، فرزند محمّدعلی گلشن از شاعران و قصیده‌سرایان بزرگ دربار فتحعلی شاه، محمّدشاه و آغاز

پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار بود. قاآنی در ۱۲۲۳ قمری در شیراز و در خانواده‌ای با ریشه ایل زنگنه کرمانشاه، چشم به جهان

گشود. در هفت سالگی یتیم گردید و تحصیلات مقدماتی را در همان شیراز فرا گرفت و در اوایل جوانی عازم مشهد شد تا در آنجا به

ادامه تحصیل بپردازد و میدان تازه‌ای برای کسب معاش پیدا کند. پدر قاآنی، گلشن کرمانشاهی است و برادرزاده‌اش هم آیت‌الله میرزا

محمدتقی شیرازی مشهور به میرزای دوم شیرازی است. پسر قاآنی نیز شاعری با تخلص «سامانی» بوده که در ۱۲۸۵ ق از دنیا رفته 

 

قاآنی در ادبیات عرب و فارسی مهارت کافی یافت و به حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می‌توان گفت شهرت شاعری او لطمه به

شهرت او به عنوان یک حکیم دانشمند زده‌است. در حکمت او را همپایه ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری و در شرعیات مرتضی

انصاری شمرده‌اند. از این رو فتحعلی‌شاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد و محمدشاه نیز قاآنی را «حسان‌العجم» می‌خواند، زیرا آنچنان

در قصیده سرایی توانایی داشت که مایهٔ شگفتی خوانندگان بود.

 

قاآنی شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت. همچنین در ریاضیات کلام و منطق نیز استادی مسلم به شمار

می‌رفت، ولی افسوس که برای مضامین اشعارش از آن همه علم و اطلاعات وسیع استفاده کافی نکرد و شعر را وسیله‌ای برای

ارتزاق و تفنن می‌دانست نه هنر.

 

قاآنی از لحاظ لفاظی و به کار بردن صنایع شعری و ابتکار در قوافی بی‌نظیر است. قاآنی علاوه بر دیوان اشعارش که در حدود هفده

هزار بیت است کتابی به نام پریشان به سبک گلستان در نثر نگاشته است. وی در سال ۱۲۷۰ در تهران بدرود زندگانی گفت و در حرم

 

شاه عبدالعظیم در ری به خاک سپرده شد.

 

 

 

دزد و خفته

دزدیبه خانه ای رفت ، جوانی را خفته ديد. پرده ای كه بردوش داشت بگسترد تا هرچه بايد در وی نهاده بر دوش كشد. جوان بغلتيد و در

ميان پرده بخفت. دزد هرچه گشت چيزی نيافت. چون مراجعت كرد كه پرده را بردارد و بيرون رود، جوان را ديد با هيبت شيران و هيبت

 

دليران در ميان پرده خفته است.

با خود گفت حالي مصلحت در آن است كه ترک پرده گويم تا پرده از روی كار نيفتد. پرده را به خانه بگذاشت و از خانه بيرون شد. جوان

آواز داد كه « دزدا» در را ببند تا كسي به خانه نيايد. دزد گفت: به جان تو در نبندم، زيرا كه من زيرانداز تو آوردم، باشد كه

 

ديگري رو انداز تو آورد!

 

 

Casitas Adorables de Hogares Frescos

 

 

 

 

چه شیرین گفت خسرو این عبارت
که نبود وصل شیرین بی‌مرارت

سرم را در ره وصل تو دادم
که بی‌سرمایه صعب افتد تجارت

سزد گر زندهٔ جاوید مانم
که مرگ آمد ندیدم از حقارت

مرا تهدید کشتن چون کند دوست
به عمر جاودان بخشد بشارت

برون نه از دل سوزان من پای
که می‌ترسم بسوزی از حرارت

که دارد فرصت خونخواری تو
که صدتن می کشی از یک اشارت

به زلف و خال و خط بردی دلم را
سپه را حکم فرمودی به غارت

مجو در گریه قاآنی صبوری
که نتوان کرد در دریا عمارت

♦♦♦♦

دل شکسته من آهش ار اثر دارد
دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد

ز سیم اشک و زر چهره‌ام توان دانست
که شهر عشق گدایان معتبر دارد

مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا
تو عشق بین که مرا میر بحر و بر دارد

دلم به زلف تو آهی کشید و جانم سوخت
درست شدکه به شب آه دل اثر دارد

به چشم سرمه کشد یارب این بلای سیاه
ز بهر مردم مسکین چه در نظر دارد

بدین امید دلم در رهت به خاک افتاد
که خم شود سر زلفت ز خاک بر دارد

چنین که زلف تو از ناز سر فکنده به پیش
محققست که بس فتنه زیر سر دارد

سخن ز سنبل و نرگس مگوی قاآنی
که زلف و چشم بتان حالت دگر دارد

♦♦♦♦

هرکس به هوای جان گرفتار
ما بی تو ز جان خویش بیزار

جا بی‌ تو کنم به خلد هیهات
دل بی‌تو نهم به عیش زنهار

جان بی‌تو به پیکرم بود تنگ
سر بی‌تو به گردنم بود بار

دلهای گشاده از غمت تنگ
جان‌های عزیز در رهت خوار

ابروی تو بر سرم کشد تیغ
مژگان تو بر دلم زند خار

ای تازه جوان که چون جوانی
رفتی و نیامدی دگربار

در سایهٔ زلف خط و خالت
مانند به شبروان عیار

در هند شنیده‌ام که طوطی
شکر شکنست و سرخ منقار

زانسان که خطت به سایهٔ زلف
پیرامن آن لب شکربار

زلفست فراز قدت آری
بر سرو بن آشیان کند 
مار

کویت به نگارخانه ماند

از حیرت طالبان دید

 

 

lh3.googleusercontent.com -MOL6MG0R83c WQDZ7Z9YaSI AAAAAAAADo8 iw-o7kBmHaAOEocZk9KI9E9Bp4HqVe8OQCJoC w401-h660 2017%2B-%2B1.gif

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Фотограф Лев Сердюков (Lev Serdiukov) - Мотыльки #1734729. 35PHOTO

 

 

 

 

 

 

 

هر جا حکایت از صنمی دلربا رود

از هر زبان بر او همه مدح و ثنا رود

 

در مسجدی که ساده‌رخی می‌کند نماز

صد دست بر فلک ز برای دعا رود

 

سر پیش‌ چشم من به حقیقت عزیز نیست

الا دمی که در سر مهر و وفا رود

 

این پنج روز عمر گرامی عزیز دار

با دوستان بهل که به صدق‌ و صفا رود

 

چون کس خبر ندارد از اسرار علم غیب

حیفست از آن نفس‌ که به چون و چرا رود

 

رویی گشاده دار و لبی بسته تا ز در

بیگانه آید ار به درون آشنا رو‌د

 

تیرم بزن بکش که خطا نیست مرگ من

مرگ من آن دمست که تیرت خطا رود

 

بر صورتت مگر در و دیوار عاشقند

کز هرکجا روم هه ذکر شما رود

 

بر گنج طلعت تو اگر بنگرد گدا

چون از مقابل تو رود پادشا رود

 

از خاطرم نمی‌رود آن ساق سیمگون

مشکل خیال سیم ز یاد گدا رود

 

زلفت چو ما نگون و پریشان و درهمست

آشفته روز آنکه تو را در قفا رود

 

خوابم ز چشم رفت و دل از دست و جان ز کف

بر من ز یک نیامدنت تا چها رود

 

دور از تو شخص من پر کاهی فزون نبود

وانهم به باد رفت کنون تاکجا رود

 

مشتاق روی دوست نخواهد به غیر دوست

کان مدّعیست کش سخن از مدعا رود

 

گر خاک پارس‌ شد همه دریا عجب مدار

زین آبهای شور که از چشم ما رود

آثار او 

قصاید

غزلیات

مسمطات

ترکیب‌بندها

ترجیع‌بند

مثنوی

قطعات

رباعیات

 

 

سبک و سیاق شعری قاآنی 

قاآنی در انواع شعر به خصوص ترکیب بند و مسمط مهارت دارد. هنر بزرگ او در پرداختن مسمط های روان و زیباست. او در قالب مسمط های منوچهری مضامین دلپذیری سروده که بیشتر بکر و ناشنیده است. قصاید او که در مدح محمد شاه و پسرش ناصرالدین شاه و بزرگان آن عهد است، از نظر ادبی شایسته بررسی زیادی نیست، اما تشبیت و تغزل هایی که در صدر قصاید او آمده، رنگ هنری خاصی دارد و بیشتر مناظر بدیع و شگرفی را که از زندگانی گرفته شده است با قلمی قادر تصویر و رنگ آمیزی می کند. هرچند در غزل، او بیشتر به غزلیات سعدی نظر دارد و گاه ابیاتی از شیخ را تضمین می کند اما هرگز غزل های او به پای دیگر اشعارش نمی رسد.

وی در سرودن قطعات و به کاربردن زبان عامیانه به ویژه در قطعه کوتاه هزل آمیزی که پیرمرد و طفلی الکن با هم گفت وگو می کنند، به انوری نظر داشته است:

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن

تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن

طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن

مممی‌خواهی ممشتی به ککلت بزنم
کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن

پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ ر لالالالم به‌خخلاق ز من

طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن

مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنکی مممثل مممن

با اینکه قاآنی از متقدمان تقلید می کرد، نمی توان او را از لحاظ سبک در طبقه سروش اصفهانی، صبای کاشانی و فتح الله خان شیبانی، قرار داد. بلکه خود سبک مخصوصی داشت که پس از وی سال ها مورد تقلید بعضی شاعران بود. خصوصیت مومی و نظر گیر سبک قاآنی بازی با کلمات و قدرت در نوعی لفاظی و ایراد کلمات مطنطن است، اما از نظر معنی در شعر او چندان تازگی و ابداعی دیده نمی شود. قاآنی علاوه بر زبان مادری، زبان عربی و ترکی را نیز می دانسته و نخستین شاعر فارسی زبانی است که با زبان فرانسه آشنایی داشت، گذشته از دیوان اشعار کتابی به نام پریشانی به سبک گلستان از او یادگار مانده است.

 

 

 

 

 

Triple Toned Tulips

 

 

 

اثر نثر او همچنان که گفته شد؛  کتابی است با عنوان پریشان که تقلیدی ناشیانه از گلستان سعدی است اما پرده دری او از ارزش و اعتبار این اثر نیز به میزان زیادی کاسته است. قاآنی این کتاب را به خواهش یکی از بزرگان و به نام محمد شاه قاجار در ۱۲۱۵ خورشیدی تألیف کرده که حاوی ۱۲۱ حکایت متنوع بزرگ و کوچک است و با یک فصل در نصیحت به پادشاهان خاتمه می یابد. لحن عمومی این کتاب، به قصد تعلیمات است و مؤلف می خواسته تا از همه حکایات آن نتیجه های اخلاقی بگیرد اما نه تنها هیچ نتیجه اخلاقی از آنها گرفته نمی شود؛ بلکه بسیاری از حکایت های آن، بسیار بی پرده و بی ادبانه است. حکایت های دیگری هم که تا حدی مؤدبانه نوشته شده؛ بیشتر موضوعاتی پیش پا افتاده و مبتذلی است که پیش از او بارها با عباراتی شیواتر و فصیح تر گفته و نوشته شده است.
دیوان قاآنی چندین بار در تهران، تبریز و هندوستان چاپ شد. نخستین بار، برگزیده ای از اشعار قاآنی در زمان زنده بودن این شاعر در هندوستان چاپ و بعد از آن، هر چند سال یک بار در نواحی مختلف ایران و هند به صورت کامل تر منتشر و اشعاری که در میان مردم پراکنده بود، جمع آوری و بر آن افزوده شد. نخستین چاپ کامل و منقح دیوان قاآنی در ۱۲۳۷ خورشیدی؛ یعنی چهار سال پس از مرگ شاعر در تهران انجام شد. مسؤول چاپ این دیوان،  جلال الدوله از شاهزادگان قاجار بود که خود طبع شعر داشت و در شمار غزلسرایان خوب فارسی زبان بود و در شعر «جلال» تخلص می کرد. این دیوان به خط میرزا محمدرضا کلهر از استادان خط آن زمان تحریر شده بود و کامل ترین دیوان قاآنی است که نزدیک به ۲۱ تا ۲۲ هزار بیت را شامل می شود اما بی تردید هنوز مقدار زیادی از اشعار او گردآوری نشده است.  

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ و ساعت 14:41 |

 

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

I used “processing” to build this cool gif. Highlighted florets are multiples of Fibonacci numbers, animated from 1 to 233.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

زندگی نامه میرزا رحیم متخلص به یغما -

 

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

«یغمای جندقی» که بود و چه کرد؟

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

 

 

 

Finding beauty in every moment😍⁠@zeewipark⁠

 

 

....نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم......

 


.....فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم.....

 


..........کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر..........


..........به شرط آن که نگیرند این پیاله زدستم...........

 


.............زسنگ حادثه تا ساغرم درست بماند..........

 


.........به وجه خیر و تصدق هزار توبه شکستم...........

 


.........چنان که سجده برم بی حفاظ پیش حمالت.........

 


..........به عالمی شده روشن که آفتاب پرستم..........

 


...........کمند زلف بتی گردنم ببست به مویی..........

 


........چنان کشید که زنجیر صد علاقه گسستم........

 


........نه شیخ می دهم توبه و نه پیر مغان می..........

 


........زبس که توبه نمودم زبس که توبه شکستم........

 


..........زگریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش.........

 


.........که در میان دو دریای خون فتاده نشستم.........

 


...........زقامتش چو گرفتم قیاس روز قیامت.............

 


...نشست و گفت قیامت به قامتی است که هستم...

 


..........حرام گشت به یغما بهشت روز تو روزی.........

 


..........که دل به گندم آدم فریب خال تو بستم  ..........

 

Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​​ ​​ ​ ​​

File:Portrait of the poet Yaghma Jandaqi - Iran, Tehran - c.1850-1860 - Aqa Buzurg Shirazi (?) - Louvre museum - MAO 779.jpg

    

 

 

 

Image result for ‫زمستان  در وبلاگهامختلف‬‎

 

starry night by pureblindingcolour

               

 

 

میرزا ابوالحسن یغمایی(یغمای جندقی)

 

میرزا ابوالحسن یغمایی مشهور به یغمای جندقی شاعر مشهور و غزل‌سرای نامی دوره قاجار در سال ۱۱۶۱

هجری‌شمسی در دهکده جندق و خور بیابانک متولد شد. تا قبل از سال‌های چهل، دهکده خور و جندق و بیابانک از

توابع فرمانداری کل سمنان بوده و پس از آن از توابع اصفهان و سپس استان یزد شد. وی در عمر نسبتاً دراز خود به

شهرهای سمنان، قم، کاشان، تهران، هرات، یزد، مشهد و چند شهر دیگر سفر کرد و در زمانی که در تهران بود مورد

توجه و اعتنای بسیاری از بزرگان دربار و شاهزادگان قرار گرفت. اما چون طبع آزاده‌ای داشت در میان شاهزادگان با

دو نفر بیشتر انس نداشت. یکی محمد میرزای قاجار پسر فتحعلی شاه که دانا و پاکیزه طبع و روشندل بود و فاضل

خان گروسی که به وی اعتقاد داشت. او تا نیمه عمر به تصوف گرایش داشت و پس از آن به فرقه شیخیه گروید.

در شرح حال وی گفته شده که شیعی پاک اعتقاد بود و مخصوصاً به امام حسین(ع) ارادت خاصی داشت و بدین

خاطر بیشتر دارایی خود را وقف عزاداری امام حسین کرد وی پس از مدتی بیماری درروز شنبه شانزدهم ربیع

الثانی ۱۲۳۹ هجری‌شمسی در سن ۸۰ سالگی چشم از جهان فرو بست و جسدش در بقعه امامزاده سید داوود

واقع در خور به خاک سپرده شد.

 

 

 

    

 

 

Una luz rebotó en mis ojos e hizo que me fijara de donde provenía, era una perla rosa coral

 

via GIPHY

 

 

 

 

 

 

 

از تألیفات وی: "منشآت" به نثر؛ شامل مکتوبات فارسی ، ؛ "غزلیات:؛ "هجویات" مانند "سرداریه" ، "قصابیه" ،

 

"احمدا" ، خلاصه‌الافتضاح" ، "صکوک‌الدلیل" یا "شکوک‌الدلیل" و مثنوی "قاضی‌نامه"؛ "مراثی"؛ "ترجیعات"؛

"قطعات"؛ "رباعیات". از آثار خطی او: "برهان قاطع"؛ "المعجم فی معابیر اشعار العجم"؛ "دیوان" ظهیر فارابی؛

"کلیات" سعدی؛ "خمسه" نظامی؛ "مقامات" حمیدی؛ گدیوان" کمال‌الدین و جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

 

 

 

 

Yaghma jandaghi.jpg

    

 

 

ما خراب غم و خمخانه ز می آباد است   

ناصح از باده سخن کن که نصیحت باد است

خیز و از شعله می آتش نمرود افروز

خاصه اکنون که گلستان ارم شداد است

سیل کُهسار خم از میکده در شهر افتاد

وای بر خانه پرهیز که بی بنیاد است

بجز از تاک که شد محترم از حرمت می

زادگان را همه فخر از شرف اجداد است

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من

آنچه البته به جائی نرسد فریاد است

گفته‌ای نیست گرفتار مرا آزادی

نه که هر کس که گرفتار تو شد آزاد است

چشم زاهد بشناسائی سِرّ رخ و زلف

دیدن روز و شب و اعمی مادر زاد است

گفتمش خسرو شیرین که ای دل بنمود

کانکه در عهد من این کوه کَنَد فرهاد است

هر که یغما شنود ناله‌ی گرمم گوید

آهن سرد چه کوبی دلش از فولاد است

IMG_0127 | Flickr - Photo Sharing!

 

    

 

 

 

 

 

می‌رسد خشک لب از شط فرات، اکبر منر نوجوان اکبر من

سَیلانی بکن ای چشمه چشم تر منر نوجوان اکبر من

کِسوَت عمر تو تا این خُم فیروزه نگونر لعلی آورده به خون

گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجرِ منر نوجوان اکبر من

تا ابد داغ تو ای زاده آزاده نهادر نتوان برد ز یاد

از ازل کاش نمی‌زاد مرا، مادر منر نوجوان اکبر من

تا مه روی تو ای بدر عرب، شمس عراقر خورد آسیب محاق

تیره شد روز پدر، گشت سیه اختر منر نوجوان اکبر من

گر برین باطله (یغما) کَرمِ شبه رسولر نکشد خط قبول

خاک بر فرق من و کلک من و دفتر منر نوجوان اکبر من

 

آخرين شعر يغما كه آن را لحظاتي قبل از مرگ سروده :

وقت مرگ ار نرسد اي تو به عالم نزديك

وز در صورت و معني همه عالم ز تو دور

بسط بخشايش و فر فرج و امن امان

واي بر تنگي و تاريكي و تنهائي گور

 

فرزندان يغما:


يغما چهار فرزند پسر داشته

 

اين چهارفرزند عبارتند از: 1)اسماعيل هنر: فرزند ارشد يغما که به سال 1225 هجري قمري متولد و در 1228 هجري

قمري وفات يافته است اين شاعر داراي ديوان اشعار است که به همت آقاي سيد علي ال داود ديوانش چاپ و

منتشر شده است2)احمد صفايي : در سال 1236 هه.ق متولد و در سال 1314 ه .ق وفات يافته است وي يشتر

دوران زندگاني را در قريه جندق گذرانده است صفايي شخص بسيار مذهبي بوده و مراثي جالب و استواري سروده

است ديوان اشعار اين شاعر نيز به همت آقاي سيد علي آل داود چاپ و منتشر شده است 3)ابراهيم دستان ملقب

به يغماي ثاني که در بين سالهاي 1237 الي 1240 متولد و در سال 1310 ه . ق در اثر ابتلا به وبا فوت کرده است ،

ديوان او بر جاي مانده است مقام ادبي او به پاي برادرانش نمي رسد. 4) محمد علي خطر : وي کوچکترين فرزند

يغما بود که در جواني به سمنان رفته و در آنجا فن تلگراف را آموخته و از سوي ناصر الدين شاه به رياست تلگراف

خانه سمنان برگزيده شده است .

 

آثار يغما

 

از نوشته هاي اين شاعر گرانقدر مي توان به:

1) غزليات: يغما در سرودن غزلهاي خود بيشتر به سعدي و حافظ نظر داشته و مي توان سبک او را در غزل سرايي

تقليد استادانه اي از راه و روش آن دو استاد پيشين انست.2) مثنوي صکوک الدليل : در هجو رستم السادات

خواري 3)مثنوي خلاصه الافتضاح: شرح واقعه اي که در کاشان رخ داده است .4)مثنوي قاضي نامه : در هجو

حاجي سيد ميرزاي جندقي 5)مراثي 6) نوحه سينه زني : اين قسم شعر از ابداعات منحصر به فرد يغماست و قبل

از او شاعران ديگر در اين زمينه طبع آزمايي نکرده اند !7) سرداريه : از بهترين آثار يغماست که به صورت غزل

سروده شده و شاعر آنها را بنام سردار ذوالفقارخان سمناني ساخته است.8) ترجيعات : شامل دو سه ترجيع بند

مفصل و هر يک از آنها در هجو کسي است.9) احمدا: اين اشعار را با تخلص احمدا سروده و مملو از مطالب هزل

آميز است 10) قصابيه : غزلياتي هجو آميز است با تخلص قصاب11) رباعيات : که به رباعيات سرداريه ، قصابيه –

 انابت نامه و غيره تقسيم مي شود.12) قطعات که اغلب آنها از اشعار برگزيده شاعر است .13)آثار

مراديه: منظومه اي است در هجو عليمردان خان توني 14)شبيه حجاج کاشي : منظومه اي هزل آميز به سبک

تعزيه خواني 15)منشات و مکاتيب: که از دو بخش است . نامه هايي که به پارسي نوشته و نامه هاي مرکب 

 

Foto animada

یغما فرهنگ و زبان شعر را نیز دگرگون کرد. از زبان درباری و پر افاده و پر از مدح و ریا فاصله گرفت و به کشف

 ارزش های فرهنگ مردمان کوچه و بازار پرداخت. هزار هزار مروارید رخشان را از میان گرد و غبار برگرفت و پاک و

پاکیزه گردانید و بر پیشانی شعر خویش نشانید

 

وی شاعری نوآور و درخشان است. آثارش از جهتی که ظلم وستم زورمندان عصر را در ضمن هجو و هزل های تند و بی پروای خود

برملا می کند اهمیت دارد. وی فساد آن روزگار ار در کلمات رکیک و ناسزاهای خود به خوبی نشان می دهد. تا آن زمان کمتر

شاعری چنین گستاخ و بی پروا بر پلشتی ها و ستم زمانه شوریده بود. او روح گستاخ زمانه ی خویش بود.


وی علاوه بر هزلیات، که جالب ترین بخش اشعار اوست، غزلیاتی به شیوه ی معمول زمانه نیز دارد.


از وی نامه هایی نیز به دوستان، بستگان و دانشمندان عصر باقی مانده است.


وی تازی نمی دانست و از آن بیزار بود و به ساده نویسی دلبستگی داشت.

 

 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۴ مهر ۱۳۹۹ و ساعت 9:48 |

 

........................................................................................

colorful ballet (code)

 

........................................................................................

lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb

Sea Arch /  Sperlonga, Italy

دانلود کتاب خاندان وصال شیرازی

animated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy night

 TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing.میرزا محمد شفیع شیرازی یا وصال شیرازی کیست؟.TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

 

Related image

 

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

الهی سینۀ ده آتش افروز


در آن سینه دلی و آندل همه سوز


هرآندل را که سوزی نیست دل نیست


دل افسرده غیر از آب و گل نیست


کرامت کن درون درد پرورد


دلی در وی درون درد و برون درد


بسوزی ده کلامم را روائی


کزان گرمی کند آتش گدائی


دلم را شعله گردان سینه پر دود


زبانم کن بگفتن آتش آلود


دلم را داغ عشقی بر جبین نه


زبانم را بیان آتشین ده


سخن کز سوز دل تابی ندارد


چکد گر آب ازو آبی ندارد


دل افسرده دارم سخت بینور


چراغی زو بغایت روشنی دور


بده گرمی دل افسرده ام را


فروزان کن چراغ مرده ام را


ندارد راه فکرم روشنایی


ز لطفت پرتوی خواهم گدایی


اگر لطف تو نبود پرتو انداز


کجا فکر و کجا گنجینۀ راز


ز گنج راز در هر کنج سینه


نهاده خازن تو صد دفینه


ولی لطف تو گر نبود بصد رنج


پشیزی کس نیاید زان همه گنج


چو در هر گنج صد گنجینه داری


نمی خواهم که نومیدم گذاری


براه این امید پیچ در پیچ


مرا لطف تو میباید دگر هیچ

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

Embedded image permalinkوصال شيرازی - شاعر،اديب و خوشنويس برجسته قرن سيزدهمEmbedded image permalink

 

 

 

 

 

......................................................................

 

Spiromaniac

Dark Eyes

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

دو کماندار

داد چشمان تو در كشتن من دست به هم

فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

 

هر يك ابروى تو كافى است پى كشتن من

چه كنم با دو كماندار كه پيوست به هم

 

شيخ پيمانه‏ شكن توبه به ما تلقين كرد

آه از اين توبه و پيمانه كه بشكست به هم

 

عقلم از كار جهان رو به پريشانى داشت

زلف او باز شد و كار مرا بست به هم

 

مرغ دل زيرك و آزادى از اين دام محال

كه خم گيسوى او بافته چون شست به هم

 

دست بردم كه كشم تير غمش را از دل

تير ديگر زد و بر دوخت دل و دست به هم

 

هر دو ضد را به فسون جمع توان كرد وصال
 

غير آسودگى و عشق كه ننشست به هم

 

 

gif
 

شعر عاشقانه,غزل عاشقانه,بهترین غزل عاشقانه

محمد شفیع ملقب به «میرزا کوچک» متخلص به وصال «فرزند محمد اسماعیل، در سال 1197 قمری در شیراز تولد یافت. وصال پس از فرا گرفتن مقدمات صرف و نحو و خط و حکمت و تفسیر ریاضی و موسیقی و فنون ادب در خطوط هفت گانه به ویژه خط نسخ و شاعری از مشاهیر و نامورانی است که با گذشت روزگار هرگز غبار فراموشی بر نام و آثار هنری وی نخواهد نشست.
نواب رییس انجمن سخن سرایی بسمل و نویسنده ی تذکره ی دلگشا که از معاصران وصال و یکی از هنرمندان و سخن شناسان است درباره ی وی چنین نوشته است: جوانی است حمیده خصال و شاعری است عدیم المثال.... به سر انگشت فکرت، نقاب از چهره شاهدان معانی گشاید...
در اکثر خطوط، سیما، خط نسخ، به غایت خوش نویس و اکثر با درویشان و گوشه گیران انیس. صحبت نیکان را طالب و از مصاحبت ارباب مناصب هارب است...
خطوط مشکین [وی] بر عارض بیاض نمونه تولج اللیل فی النهار است و خامه ی عنبرینش چون نافه ی آهوی ختن، مشکبار، سخنانش بلند و ابیاتش هنرمندان را دلپسند، در فنون شاعری ماهر و در ایجاد مضامین بدیع ساحر، خط نسخش، ناسخ خطوط عنبرین مویان و نقاط کلکش غیرت خال رخسار مه رویان.
سخنانش لطیف است و حسبش چون نسبش شریف، صاحب دیوان است و درقصیده سرایی پی سپر استادان بربسیاری از معاصر نیش رتبه برتری دارد و دربازار سخنوری با ایشان کمتر کسی را سودای همسری...»
.در ایام شباب به حسن صورت و حسن صوت ممتاز، در شیراز محفلش مجمع ارباب کمال و اصحاب حال  و در فنون نظم ماهر، خاصه در غزل سرایی.

حکیم قاآنی شیرازی که، ازاعضا برجسته انجمن ادبی وصال بوده و همواره با این خطاط برجسته و شاعر بزرگ فارس نشست و برخاست داشته است، در قصیده ای هنر و فرهنگ و شخصیت وصال را این چنین ستوده است:

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

خهی وصال سخندان که گشته نقد سخن
به سعی صیرفی طبع او تمام عیار
نه یک شعیر ز شعرش طمع نمود صله
نه یک پشیز به نثرش طلب نمود نثار
کلامش آب روان است و طبعش از حسرت
نشسته برلب آب روان چو بوتیمار
به هفت خط جهان رفته صیت هفت خطش
ولی ز هفت خطش نیست حظ یک دینار
وصال بیش از شش سال نداشت که پدرش درگذشت. پس از پدر، میرزا عبدالرحیم یعنی پدر مادرش تربیت وصال را بر عهده گرفت. میرزا عبدالرحیم نیز دوسال بعد بدرود زندگی گفت و سرپرستی وصال به دایی وی، میرزا عبدالله رسید. میرزا عبدالله نیز پیشه اش قرآن نویسی بود وخطی 
وصال هم به راهنمایی داییش خطاطی را آغاز کرد و کم کم در قرآن نویسی به میرزا عبدالله کمک می کرد. میرزا عبدالله از کوشش وصال و دقت وی در خوش نویسی چندان خرسند نبوده است زیرا که رعایت دقایق خط، باعث کندی در کار نوشتن قرآن و فروش کمتر و سود کمتر بوده است. تا این که روزی بر وصال خشم می گیرد و کاغذ و قلم را از او می ستاند و او را از نوشتن باز می دارد. وصال که نمی توانست از نوشتن خودداری کند و توانایی خرید کاغذ و قلم را هم نداشت با زغال برسنگ های گرد حوض خانه نویسندگی و تمرین خط می کرد. دایی که شیفتگی و هنر وصال را به خط و خطاطی این چنین دید، دلش بروی سوخت و کاغذ و قلم را به وی سپرد. همین عشق به هنرآموزی و پشتکار بود که تاریخ وصال را درشمار نویسندگان زبردست جای داد.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

سخن حکیم نظامی درمخزن الاسرار بیانگر حال چنین انسان های بلند همتی است که می فرماید:
هنر آموز کز هنرمندی
در گشایی کنی و دُرّ بندی
هر که ز آموختن ندارد ننگ
در برآرد ز لب و لعل سنگ
ای بسا تیز طبع کاهل کوش
که شد از کاهلی سفال فروش
وی بسا کاهلی که از تعلیم
گشت قاضی القضات هفت اقلیم
البته میرزای وصال افزون بر تلاش و کوشش و پیگیری از نبوغی کم نظیر برخوردار بوده است. چنان که آثارش گواهی صادق بر ادعای ماست و دیوان بیگی در حدیقه الشعراء می نویسد:«وقتی که فتحعل شاه به شیراز آمد و اوصاف او را شنید و از نزدیک دید. زیرا که، وصال قرآنی را که با هفت نوع خط نوشته و در تذهیب و تجلید آن هنرمندی بسیار به کار برده بود به شاه تقدیم کرد، فتحعلی شاه گفتند:
«انصاف آن است که میرزای وصال در هنر اسراف کرده است»
وصال دست ارادت به مرحوم میرزا ابوالقاسم سکوت داد و از مریدان طراز اول او به شمار می رفت. حضرت وصال افزون بر ارزش های والای عرفان تمام خطوط را خوش می نوشت و در خط نسخ استاد مسلم زمان بود.

وصال در آغاز«مهجور» تخلص می کرد و چون زمان مهجوری به سر آمد به اشاره پیشوای کامل خود مرحوم سکوت آن را به «وصال» تبدیل کرد.
به گفته دیوان بیگی وی در روزگار خود پیشوای شاعران و از مشاهیر گویندگان زبان فارسی به شمار می رفت و شاعران و خوش نویسانی بزرگ تربیت می فرمود که از آن جمله قاآنی و حجاب بودند.

«وصال خطوط را نیکو می نویسد، خصوصاً خط نسخ را و از جمله اهل حال در زاویه قناعت به دست رنج کتابت خود معیشت می گذراند»



وی با این که شاعری است مداح، اما هزینه ی زندگی خود و فرزندان و وابستگانش را با کتابت قرآن مجید و دیگر کتاب های عرفاء و شعراء تأمین می کرد و با تمرین و پشتکار این رادمرد بلند همت و فرزندان و شاگردان وی خط نسخ و سایر خطوط پایه و مرتبه ای والا یافتند به گونه ای که در زمان ایشان، مکتب شیراز با خط شیرازی، نه تنها در ایران بلکه در سایر کشورهای مسلمان به ویژه شبه قاره هندوستان کاملاً شناخته شده بود و خود بدین شیوه شایسته همواره فخر و مباهات می کرده است چنان که در ابیات زیر گفته است:

 

Look Deeper
 

از این که پیش کسی چون کمان دو تا نشوم
دو تا شدم چو کمان و به حلق کردم بند
همیشه قامت من قوس بود و کلکم تیر
که بود رزق مرا این کمان و تیر بسند
فاف من همه از سند و هند داد خدای
به این بهانه که خطم بدیع بود وپسند
مهین «کراسه تازی» به خط شیرازی
همی نوشتم و آمیختم گلاب به قند
ز هند دخل نمودم به فارس کردم خرج
چنو که رزق به مصرش حواله ی خود به خجند
به روز و شب هنر آموختن به خرد و درشت

ولی قناعت آموز با زن و فرزند

Exits. You can get this GIF as a phone wallpaper for free through the Zedge app. You can also get this GIF as a looping 1080p video if you support me on Patreon.  Twitter / Instagram / Shop / Patreon...


:«وصال را می توان سرآمد خوش نویسان سده سیزده [قمری] دانست و البته به واسطه پشتکار در نویسندگی و علاقه ی وافری که از کوچکی بدین کار داشته، بدین مقام رسیده است. وی انواع خطوط را به خوبی می نوشته است و میل او به نویسندگی باعث شده است که قطعات بسیاری از او به یادگار بماند. چنان که اکنون کمتر کسی است که خط شناس و جمع کننده ی خطوط خوب باشد و قطعاتی از وصال نداشته باشد». 
«امروز در هفت اقلیم کسی چون هفت خط او به یک قلم نتواند نوشت» و خود در وصف خطش می گوید:

قلم چو طوبی وارواق خطم اوراقش
به خانه ای نه که از برگ سایه ای نفکند
کس ار بگوید بر من نتافت خور بپذیر
چو گفت خط وصالم نه این از او مپسند
نه پارس بلکه از آن جا که آفتاب دمید
فزون ز خط شعاعی نبشت و بپراکند

وصال، انجمن ادبی وصال، شاگردان، فرزندان و نوادگانش خط شیرازی را به پایگاهی بلند رسانیدند و این مکتب در هند، افغانستان، مصر و ترکیه و عربستان نیز شاگردانی یافت که تا امروز در تکامل و تکوین و تدوین آن بسیار کوشا هستند.
وصال در قصیده ای با کلک زیبا نگار خویش این گونه به سخن نشسته است:

 

ای کلک من ای کشته دانش ز تو سیراب
حکمت ز تو با فضل و فضیلت ز تو با آب
صُحف از تو چنان چون دمن از ابر بهاری
وحی از تو چنان چون چمن از مهر جهان تاب
افشانده به صحرای ختن نافه ی تبت
پوشیده به خوبان حبش دیبه سقلاب
هم فضل چو مه پاره و نقش تو مشاطه
هم وحی چو استاره و سطر تو سطرلاب
جولاه سخن باقی و صراف سخن سنج
صورتگر معنایی و مشاطه ی آداب
برخطه ی خط ای ز تو خطی صفتم حکم
بر کشور فضل ای ز تو مصری گهرم آب
...گویند که ماند ز تو شعر و خط دلکش
سودی چه بود خوش تر ازاین خون خور و دریاب
ناگفته نماند که وصال هم چنان که در خط به ویژه خط نسخ و نستعلیق در روزگار خود ممتاز بود در میدان شعر و مکارم اخلاق و فضایل و عرفان نیز پیشتاز بود و یکی از بزرگ ترین شاعران دوره ی فتحعلی شاه و محمدشاه به شمار می رفت. وصال در انواع شعر استادی در سر حد کمال بود و با این که از شاعران مکتب خراسانی و عراقی پیروی می کرد، صفات اصلی بهترین نمونه های سبک کلاسیک را حفظ کرده است. او مثنوی بزم و وصال را در بحر تقارب ساخت و داستان شیرین و فرهاد وحشی بافقی را، که ناتمام بود به اندازه ای خوب و استادانه به پایان رساند که هر منتقد دقیق و تیز بین و سبک شناسی در تشخیص و بیان تفاوت آغاز وانجام داستان دچار اشکال می شود. هم چنین استقبال های نغز و زیبا و دل انگیز وی از غزلیات سعدی از ارج و ارزش ادبی والایی برخوردار است.
وصال شاعری است مداح و قصیده سرا و دارای همه ی صفات یک شاعر درباری. دیوانش به قول خود او «انباشته از مدح بزرگان است» با این همه در سراسر دیوانش از بیهودگی مدح و مداحی شکوه سر داده و زمانی که گروهی از دوستانش از او می خواهند که دیوانش را با خط خودش بنویسد در پاسخ آن ها می گوید:
ز من خواهند یاران دفتر اشعار من هر یک
که با خط خوشش با این تن فرسوده بنویسم
توانستم اگر آن مدحت نابوده را گفتن
و لیکن چون توان بر کاغذ نابوده بنویسم
بسی بیهوده گفتم تا که شد بیهوده دیوانی
کنون باید که این بیهوده را بیهوده بنویسم

 وصال به فرزندانش این گونه اندرز می داده است:
«شعر نیکو صنعتی است و شاعری زشت حرفتی، چه آن بحری از دانش و فنی از حکمت است و این نوعی از سوال و کدیت، الا آن که شاعران به نظم سوال کنند و گدایان به نثر در یوزه نمایند»

شعر زیر هم در نادرستی شغل مداحی از وصال است:
از هر چه هست صنعت شعر است برگزیده
بدتر ز شغل شاعر هم هیچ کس ندیده
وصال را می توان، خطاطی خوش سرشت، عارفی وارسته، آموزگاری مهربان، هنرمندی فروتن و شاعری منبع الطبع و خجسته خصال و زود رنج گفت. درسال های پایانی زندگی در اثر نوشتن زیاد چشمش آب آورد و نابینا شد، یک سال در نابینایی گذراند تا چشم پزشکی به شیراز آمد و چشمش را میل زد و دوباره بینایی خود را به دست آورد. با این که پزشک به او گفته بود که از خطاطی و نوشتن زیاد پرهیز کند، وصال این پرهیز را بر خود روا نمی دانست و دوباره به نوشتن روی آورد. چندی نگذشت که بینایی خود را کاملاً از دست داد و پس از سالی که در فراق کاغذ و دولت و قلم نی و دفتر، نالان و رنجور بود درسال 1262 قمری، شمع وجودش خاموش شد و در حرم حضرت احمدبن موسی نزدیک قبر پیشوایش میرزای سکوت به خاک سپرده شد.
تاریخ درگذشتش را فرزندش داوری با افزودن یک الف «مات الوصال و مات العلم و الادب» یافته و فرزند دیگرش حکیم  قطعه ای چنین گفته است:
«با دوست به وصل جاودانیست وصال» برابر 1262 قمری

پس از وصال فرزندانش، انجمن وصال را زنده نگه داشتند و در تربیت خطاطان برجسته و شاعران هنرمند خدمات فرهنگی حوزه ی ادبی پدر را تداوم

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

بخشیدند. افزون بر آثار خطی که پیش از این گفته شد آثار علمی، ادبی، حکمی و عرفانی وصال به شرح زیر است:
1. دیوان اشعار افزون بر سی هزار بیت چاپ شده در دو جلد به همت دکتر محمود طاووسی.
2. اتمام خسرو و شیرین وحشی بافقی.
3. مثنوی بزم وصال شامل هفت هزاربیت در بحر تقارب.
4. صبح وصال به شیوه ی گلستان سعدی.
5. شرح مقالات زمخشری.
6. رساله ای در حکمت و کلام.
7. رساله ای در علم موسیقی برگزیده از فارابی.
8. رساله ای در عروض و قوافی
9. سفینه وصال «شامل اشعار متفرقه».
10. تفسیر احادیث قدسی.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

فرزندان وصال را که هریک به مصداق «شاخ گل هر جا که می روید گل است» بودند به ترتیب سن در زیر می آوریم:
1. میرزا احمد وقار متولد 1232 قمری که خط نسخ را به شیوه ی استاد بزرگ میرزا احمد نی ریزی می نوشت و در خطوط ثلث و رقاع و شکسته مهارتی به سزا داشت.
2. میرزا محمود حکیم متولد 1234 قمری، خط نستعلیق را خصوصاً با قلم خفی خوش می نوشت.
3. میرزا محمد داوری متولد 1238 قمری، هفت خط را خوش می نوشت و خط نستعلیق و شکسته را زیبا و خوش تر می نگاشت.
4. میرزا ابوالقاسم فرهنگ متولد 1242 قمری، در نوشتن هفت خط به مقام استادی رسیده بود و از خوش نویسان نامدار زمان خود بود. خط ثلث را چون یاقوت مستعصمی می نگاشت. وی چندین جلد کلام الله مجید را به شیوه ی پدر با چهار خط نوشته است.
5. میرزا اسماعیل توحید متولد 1246 قمری، هفت خط به ویژه خط نسخ را بسیار خوش می نوشت. از وی قرآن هایی با چهار خط و دو مثنوی به خط نسخ به یادگار مانده است. یکی از هنرنمایی های توحید، این بوده است که یک دانه برنج گرد را هموار نموده و بر روی آن سوره ی توحید را با امضاء توحید می نگاشته، بزرگان شیراز و تهران از آن دانه ها به دست آورده نگین انگشتری و زینت بازوبند خویش می نمودند.
6. میرزا عبدالوهاب یزدانی متولد 1252 قمری، خط نسخ و نستعلیق شکسته را چون میرعماد و درویش می نوشت.

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

ماجرای بینا شدن وصال

چشم‌های وصال براثر زیاد نوشتن آب می‌آورد. طبیب بعد از معاینه چشمش او را به شرطی درمان می‌کند که دیگر شعر ننویسد و خطاطی را کنار بگذارد. مدتی بعد از بهبودی وصال دوباره سراغ شعر و خطاطی می‌رود. سرانجام به‌طور کل بینایی خود را از دست می‌دهد.

یک‌شب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم )را در خواب می‌بیند ، پیامبر به او می‌گوید: چرا برای مصیبت‌های حسین (و حسن) شعر نمی‌گویی و مرثیه نمی‌خوانی تا خدای متعال تو را شفا دهد. در همان لحظه خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیه) می‌آید و می‌گوید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.

مراثی وصال شیرازی (در رثاء اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام)

از صبح آن روز وصال شروع به سرودن این شعر کرد

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد

آن طشت را  ز خون‌جگر باغ لاله کرد

هنوز بیت بعد شعر را نگفته بود که فهمید چشم او بینا شده است. و ادامه شعرش را این‌چنین گفت:

خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت

دل را تهی زخون دل چندساله کرد

نبود عجب که خون‌جگر گر شدش به جام

عمرش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش

ورمی توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید

کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون

هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل‌بیت ندانم چه سان گذشت

آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت

زينب چو ديد پيكري اندر ميان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون

بي حد جراحتي نتوان گفتنش كه چند
پامال پيكري نتوان ديدنش كه چون

خنجر در او نشسته چو شهپر كه در هما
پيكان در او دميده چو مژگان كه از جفون

گفت اين به خون طپيده نباشد حسين من
اين نيست آن كه در بر من بود تا كنون

يك دم فزون نرفت كه رفت از كنار من
اين زخمها به پيكر او چون رسيد چون؟

گر اين حسين قامت او از چه بر زمين
ور اين حسين رايت او از چه سرنگون؟

گر اين حسين من، سر او از چه بر سنان
ور اين حسين من، تن او از چه غرق خون

يا خواب بوده ام من و گمگشته است راه
يا خواب بوده آنكه مرا بوده رهنمون

ميگفت و ميگريست كه جانسوز ناله اي
آمد ز حلق پادشه تشنگان برون

كاي عندليبِ گلشن جان آمدي بيا
ره گم نگشته خوش به نشان آمدي بيا

آمد به گوش دختر زهرا چو اين خطاب
از ناقه خويش را به زمين زد به اضطراب

چون خاك جسم برادر به بر كشيد
بر سينه اش نهاد رخ خود چو آفتاب

گفت اي گلو بريده سر انورت كجاست
وز چيست گشته پيكر پاكت به خون خضاب؟

اي مير كاروان، گهِ آرام نيست،خيز
ما را ببر به منزل مقصود و خوش بخواب

من يك تن ضعيفم و يك كاروان اسير
وين خلق بي حميّت و دهر پر انقلاب

از آفتاب پوشمشان يا ز چشم خلق
اندوه دل نشانمشان، يا كه التهاب؟

دستم ز چاره كوته و راه دراز پيش
نه عمر من تمام شود نه جهان خراب

لختي كه با برادر خود شرح راز كرد
رو در نجف نمود و درِ شكوه باز كرد

كاي گوهري كه چون تو نپرورده نه صدف
پروردگانت زار و تو آسوده در نجف

داري خبر كه نور دو چشم تو شد شهيد
افتاده شاهباز تو از شرفه ي شرف

تو ساقي بهشتي و كوثر بدست توست
وين كودكان زار ِ تو از تشنگي تلف

اين اهل بيت توست بدين گونه دستگير
اي دستگير خلق نگاهي به اينطرف

اين نور چشم توست كه ناوك زنان شام
دورش كمان گشاده، چو مژگان كشيده صف

چندين هزار تن قدر انداز و از قضا
با آن همه خطا همه را تير بر هدف

هر جا روان ز سرو قدي جويي از گلو
هرسو جدا ز تاجوري دستي از كِتَف

تا كي جوار نوح، لب نوحه برگشاي
يعقوب سان بنال كه رفت يوسفت ز كف

چون نوح بر گروه و چو يعقوب بر پسر
نفرين لا تذركن و افغان وا اسف

چندي چو شكوه هاي دلش بر زبان گذشت
زان تن ز بيم طعنه ي شمر و سنان گذشت

آن جسم پاره پاره چو در خون طپان فتاد
لشگر به خيمه گاه وي از هر كران فتاد

از سوز آه و ناله ي اطفال خشك لب
آتش به خيمه گاه امام زمان فتاد

هر پردگي كه حور بهشتش به بردگي
در دست ديو سيرتي از كوفيان فتاد

هر گوهري كه ملك دو كونش بها نبود
در آستين بد گهري رايگان فتاد

شد خاكِ راه ،معجر و بر روي اين نشست
شد تاب زلف چون غل و در پاي آن فتاد

ياري نه تا كه بدرقه ي بيكسان كند
بر خواست گرد و از پي آن كاروان فتاد

شد سوي قتلگاه و عنان گيرشان قضا
سوزي بود كه در دل هر يك به جان فتاد

گلهاي نو شكفته چو ديدند پايمال
هر يك چو عندليب در آه و فغان فتاد

دختر به جستجوي پدر، زن به فكر شوي
مادر به جسم كشته ي پور جوان فتاد

زينب چو ديد جسم برادر به ناله گفت
يا رب كسي به روز چنين ميتوان فتاد؟

خويش از شتر فكند، بر آن جسم چاك چاك
مانند عندليب كه در بوستان فتاد

رو كرد سوي يثرب و ميگفت با رسول
كاي جدّ پاك اينهمه قربانيت قبول

كاي آفتاب برج حيا حال ما ببين
ما را در آفتاب اسير جفا ببين

آن موي كه شستي و جبريل آب ريخت
از خاك راه و خون گلويش حنا ببين

آن را كه پاي مهد نخفتي شب دراز
مهدش ز خاك پر شرر كربلا ببين

هر روز در دياري و هر شب به منزلي
بر دختران خويش چه گويم چها ببين

آنرا موكّلي ز غضب در عقب نگر
وين را ستمگري ز جفا بر قفا ببين

نعلينشان نمانده به پا، مقنعه به سر
پوشيدگان برهنه ز سر تا به پا ببين

وآن ناتوان كز آل عبا يادگار ماند
ني بر سرش عمامه نه بر تن ردا ببين

گوش دريده، دست بريده درون خاك
هر سو جدا نظر كن و هر سو جدا ببين

اي مادر از ستيزه ي ايام داد داد
زان جام غم كه با من ناكام داد داد

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif


^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

میرزا محمد شفیعی شیرازی یا وصال شیرازی کیست؟ -

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

STRAIGHT-UP THE HEADS^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^STRAIGHT-UP THE HEADS

توحی شیرازی

 

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟

خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست؟

گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی

الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست؟

هرکسی از لب لعلت سخنی میگوید

چون ندیده ست کسی اینهمه افسانه ز چیست؟

حالت سوخته را سوخته دل داند و بس

شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست

دوش در میکده حسرت زده میگردیدم

پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست؟

گفتم: از هست در این خانه کسی روی نمای

ور کسی نیست بنا کردن این خانه ز چیست؟

گفت: جامی ز می ناب به “توحید” بده

تا بداند که نهان ماندن جانانه ز چیست

STRAIGHT-UP THE HEADS********************************************STRAIGHT-UP THE HEADS

 

 

 

وصال  شش پسر داشت: وقار، حکیم، داوری، فرهنگ، توحید، یزدانی. که جملگی شاعر و خوشنویس بودند و از مشاهیر سده سیزده هجری

به‌شمار می‌آیند.

 

 

 

 

آرامگاه وصال

Digital art selected for the Daily Inspiration #1441

**********************************************************

حکایت،

گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

اگر این بلبل خوش بوده است، پس چرا ناله‌های زار داشته ؟؟!اما از پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامه‌ای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.

نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا که روح حروف و کلمات است میکند و در میابد که:عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:

green-approach.com is making a commitment with you to always serve you the  best there is for your health always… | Beautiful nature, Nature pictures,  Amazing nature

 

animated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy nightanimated gifs of rain- stormy night

خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت

در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت

فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد
چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت

نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت

بلبلی برگِ گلی شد ۳۵۶
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت

برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسن
چونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشت

رنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسین
چـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشت

بلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و فغان و ناله‌ی بسیار داشت

TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing*************************************TheGreatWhiteCosmicBatNews: Who Is Garama?: Chapter Seventeen : A Quantum Karmic Cleansing

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹ و ساعت 3:18 |

 

 

via GIPHYشیخ بهائی در آیینه کمالvia GIPHY

زندگینامه شیخ بهایی از دانشمندان بزرگ دوران صفوی

via GIPHY..via GIPHY..via GIPHY..via GIPHY..via GIPHY..via GIPHY..via GIPHY.

 

Afternoon light streaming through the arched door at the church of St Mary's and St Finnans at Glenfinnan, Scotland.

 

 

🌼

همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن

همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن

زمدینه تا بـه کعبه سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک بـه گفتــه باز کردن

  شب جمعه ها نخفتن ، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش  طلب  نیاز کردن

  به  مساجد و معابد همه اعتکاف کردن

ز ملاهـی و مناهی همـه احتراز کردن

  به حضور قلب  ذکر خفی و جلی گرفتن

طلب گشایـش کار ز کارسـاز کردن

  پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن

گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن

 به مبانی طریقت به خلوص راه رفتـن

ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن

 به خدا قسم که هـرگز ثمرش چنین نباشد

که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن

33 / 52 🍾🎆 by Carl Johan Hasselrotشیخ بهایی کیست؟ 33 / 52 🍾🎆 by Carl Johan Hasselrot

 

زندگینامه و خدمات

مجموعه : زندگینامه بزرگان

 

baby's breath bouquet I shot in Hamburg in 2014.

 

 

 

پرونده:خانه تاریخی شیخ بهایی.jpg

 

شیخ بهایی یکی از بزرگان تاریخ و دانشمندان بزرگ در ایران بود که هزاران سال بعد هم اسم وی از یاد ها نمی‌رود

 

شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی مشهور به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه هست.

 

اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای

شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی

گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.

 

مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال ۱۰۳۰ و یا ۱۰۳۱ هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده

اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر وی را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به

مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.

 

 

شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه اي برای اشتهار خالص شیخ

بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق بیشتر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب

ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از برترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم

هجری قمری بوده هست.

 

شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگ ترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مثل فیلسوف و

حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده يي دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و

اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه

عالم اسلام به وجود آنان افتخار میکند.

 

از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی اضافه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی

“نان و حلوا” و دیگری “شیر و شکر” می باشد و آثار علمی او عبارتند از :

 

“جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه”. سایر تالیفات

شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله میشود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده هست.

 

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه

اي تیره غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

رفتم به در صومعه عابد و زاهد

دیدم همۀ را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می طلبم منزل به منزل

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او منزل همی جوید و من صاحب منزل

هر در که زنم صاحب آن منزل تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی …کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همۀ جا تصویر رخ یار توان دید

دیوانه منم ..من که روم منزل به منزل

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همۀ آئین تو جوید

تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید

هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهایی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی هست ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر “خیالی” به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

 

Drop motion for AI product design by fantasy

 

 

 

شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان

که صبح وصل نماید در آن، شب هجران

شبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشید

سیاه روی نماید چو خال ماهرخان

ز آه تیره‌دلان، آنچنان شده تاریک

که خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکان

زمانه همچو دل من، سیاه روز شده

گهی که سر کنم از غم، حکایت دوران

ز جوریار اگر شکوه سرکنم، زیبد

که دوش با فلک مست، بسته‌ام پیمان

منم چه خار گرفتار وادی محنت

منم چه کشتی غم، غرقه در ته عمان

منم که تیغ ستم دیده‌ام به ناکامی

منم که تیر بلا خورده‌ام، ز دست زمان

منم که خاطر من، خوش دلی ندیده زدور

منم که طبع من از خرمی بود ترسان

منم که صبح من از شام هجر تیره‌تر است

اگر چه پرتو شمع است بر دلم تابان

 

 

“شیخ بهایی”

بهاء الدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی جباعی مشهور به شیخ بهائی در سال ۹۵۳ ه.ق ۱۵۴۶ میلادی در بعلبک متولد شد.

 

او در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام “جبع” یا “جباع” می زیسته و از نژاد “حارث بن عبدالله اعور همدانی” متوفی به سال ۶۵ هجری از معاریف اسلام بوده هست.

ناحیه “جبل عامل” همواره یکی از مراکز شیعه در مغرب آسیا بوده هست و پیشوایان و دانشمندان شیعه که از این ناحیه برخاسته اند، بسیارند.

 

در هر بار، حتی امروزه فرق شیعه در جبل عامل به وفور می زیسته اند و در بنیاد نهادن مذهب شیعه در ایران و استوار کردن بنیان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجری به بعد یاری بسیار کرده و در این مدت پیشوایان بزرگ از میان ایشان برخاسته اند و خاندان بهائی نیز از همان خانواده هاي مشهور شیعه در جبل عامل بوده هست.

 

بهاءالدین در کودکی به همراه پدرش به ایران آمد و پس از اتمام تحصیلات، شیخ الاسلام اصفهان شد. چون در سال ۹۹۱ هجری قمری به قصد حج راه افتاد، به تعداد زیادی از سرزمینهای اسلامی از جمله عراق، شام و مصر رفت و پس از ۴ سال در حالیکه حالت درویشی یافته بود، به ایران بازگشت.

 

وی در علوم فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت، آلبوم تألیفاتی که از او بر جای مانده در حدود ۸۸ کتاب و رساله هست. وی در سال ۱۰۳۱ ه.ق در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش جنازه وی را به مشهد بردند و در جوار مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام جنب موزه آستان قدس دفن کردند.

 

 

 

شخصیت ادبی شیخ بهایی

ـ بهائی آثار برجسته اي به نثر و نظم پدید آورده هست. وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته هست. عرفات العاشقین �تألیف ۱۰۲۲ـ ۱۰۲۴�، اولین تذکره اي هست که در زمان حیات بهائی از او نام برده هست.

برترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول هست تا جائی که به عقیده بعضی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده هست به بهائی اثبات نیست.

 

از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف مشهور تدوین شده هست؛ یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه اي ممتّع در شرح احوال بهائی، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول کرده هست. با این همۀ هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست.

اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات هست. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده هست.

 

 

 

 

ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان هست. ازمثنوّیات مشهور شیخ میتوان از این‌ها نام برد: نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده هست و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده هست.

 

او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به دلیل عدم مراجعه دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند.

 

 

 

 

 

شیخ بهایی

 

 

 

// Access Granted.  FUI Exploration.

خدمات شیخ بهائی

در رسم مردم ایران، شیخ بهائی به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی مشهور بوده و هنوز هم به همین صفت مشهور هست، چنانکه معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف را به او نسبت می‌دهند.

 

و نیز شاخصی برای تعیین اوقات شبانه روز از روی سایه آفتاب یا به اصطلاح فنی، ساعت آفتاب یا صفحه آفتابی و یا ساعت ظلی در مغرب مسجد امام در اصفهان هست که می‌گویند وی ساخته هست.

 

زندگینامه و خدمات شیخ بهایی
 

در احاطه وی در مهندسی مساحی تردید نیست و برترین مشابه که هنوز در بین هست، اولیه تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه هست که مشهور هست

Los Dioses de la Sincronicidad es un Curso gratuito en Blogger con Clases Online e Informes astrológicos personalizados en Pdf, está basado en los estudios de Carl Gustav Jung sobre Mitología y los Arquetipos Universales que subyacen en la Psique Individual y en el Inconsciente Colectivo de la Humanidad. #mitología #psicología #astrología #Jung #filosofía #psicoterapia #psicoanálisis

 

هیئتی در آن زمان از جانب شاه عباس به ریاست شیخ بهائی مأمور شده و ترتیب بسیار دقیق و درستی با منتهای عدالت و دقت علمی در باب حق آب هر ده و آبادی و محله و بردن آب و ساختن مادیها داده اند که هنوز به همان ترتیب معمول هست و اصل طومار آن در اصفهان هست.

دیگر از کارهای علمی که به بهائی نسبت می‌دهند طرح ریزی کاریز نجف آباد اصفهان هست که به نام قنات زرین کمر، یکی از بزرگ ترین کاریزهای ایران هست و از مظهر قنات تا انتهای آبخور آن ۹ فرسنگ هست و به ۱۱ جوی بسیار بزرگ تقسیم می‌شود و طرح ریزی این کاریز را نیز از مرحوم بهائی میدانند.

 

دیگر از کارهای شیخ بهائی، تعیین سمت قبله مسجد امام به مقیاس چهل درجه انحراف غربی از نقطه جنوب و خاتمه دادن به یک سلسله اختلاف نظر بود که مفتیان ابتدای عهد صفوی راجع به تشخیص قبله عراقین در مدت یک قرن و نیم اختلاف داشته اند.

یکی دیگر از کارهای شگفت که به بهائی نسبت میدهند، ساختمان گلخن گرمابه اي که هنوز در اصفهان مانده و به حمام شیخ بهائی یا حمام شیخ مشهور هست و آن حمام در بین مسجد جامع و هارونیه در بازار کهنه نزدیک بقعه مشهور به درب امام واقع هست

 

و مردم اصفهان از دیر باز همواره عقیده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهائی چنان ساخته که با شمعی گرم می شد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه کرده و شمعی افروخته در بین آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدیدهمچنان می سوخت و آب حمام بدان وسیله گرم می شد

 

و خود گفته بود که اگر روزی آن فضا را بشکافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از کار میوفتد و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر از آن پس نتوانستند بسازند.

 

همینطور طراحی منارجنبان اصفهان که همین حالا نیز پا برجاست به او نسبت داده می‌شود.

شیخ بهایی

 

 

استادان شیخ بهائی

همان طور که مؤلف عالم آرا آورده هست، استادان او بجز پدرش از این قرار بوده اند:

 

“تفسیر و حدیث و عربیت و امثال آن را از پدر و حکمت و کلام و بعضی علوم منقول را از مولانا عبدالله مدرس یزدی مؤلف مشهور

 

حاشیه بر تهذیب منطق مشهور به حاشیه ملا عبدالله آموخت.

 

ریاضی را از ملا علی مذهب ملا افضل قاضی مدرس سرکار فیض کاشانی فرا گرفت و طب را از حکیم عماد الدین محمود آموخت و

در اندک زمانی در منقول و معقول پیش رفت و به تصنیف کتاب پرداخت.”

 

“مؤلف روضات الجنات استادان وی را پدرش و محمد بن محمد بن محمد ابی الطیف مقدسی می شمارد و گوید که صحیح بخاری

 

را نزد او خوانده هست.”

 

 

اضافه بر استادان فوق در ریاضی؛ “بهائی نزد ملا محمد باقر بن زین العابدین یزدی مؤلف کتاب مطالع الانوار در هیئت و عیون

الحساب که از ریاضی دانان عصر خود بوده نیز درس خوانده هست.”

زندگینامه و خدمات شیخ بهایی

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹ و ساعت 19:5 |

 ....طراوت مهتاب

 

.اشعاری از...........شعرای...............دیروز.....و .....امروز.....

 

...... ایران زمین.......

  ..... ..... . . ..... .....

zelle-zel: “ “Time was passing like a hand waving from a train I wanted to be on. I hope you never have to think about anything as much as I think about you…” -JSF ”

...................................................................................

bujo inspiration inspiration board photo inspo artsy photos instagram photo ideas instax photo ideas

 

 

مولوی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (۱۵ مهر ۵۸۶ ...

 

 

 

مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو

ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو

ای شه و سلطان ما ای طربستان ما

در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو

نرگس خمار او ای که خدا یار او

دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو

ای شده از دست من چون دل سرمست من

ای همه را دیده تو آنچ گزیدی بگو

عید بیاید رود عید تو ماند ابد

کز فلک بی‌مدد چون برهیدی بگو

در شکرستان جان غرقه شدم ای شکر

زین شکرستان اگر هیچ چشیدی بگو

می‌کشدم می به چپ می‌کشدم دل به راست

رو که کشاکش خوش است تو چه کشیدی بگو

می به قدح ریختی فتنه برانگیختی

کوی خرابات را تو چه کلیدی بگو

شور خرابات ما نور مناجات ما

پرده حاجات ما هم تو دریدی بگو

ماه به ابر اندرون تیره شده‌ست و زبون

ای مه کز ابرها پاک و بعیدی بگو

ظل تو پاینده باد ماه تو تابنده باد

چرخ تو را بنده باد از چه رمیدی بگو

عشق مرا گفت دی عاشق من چون شدی

گفتم بر چون متن ز آنچ تنیدی بگو

مرد مجاهد بدم عاقل و زاهد بدم

عافیتا همچو مرغ از چه پریدی بگو

 

 

persica: Moshiri and Fellowship of Humankind By Ismail Salami

make unlikely shapes do something odd... triangoli rgb

شبی در دامن مهتاب دیدم

 

دانلود وکتور شماره 00011125 | پس زمینه آسمان شب با ماه بالای ابرها


که همچون بخت من درخواب بودی

تو را با ماه سنجیدم، به خوبی

Paradise (With images) | Tropical island beach, Postcard, Tropical ...

بسی زیباتر از مهتاب بودی

مشیری

 

 

مي تراود مهتاب

شعر زيبايي از نيما

Live Wallpaper - mysterious moon river | Mặt trăng, Ảnh động và ...

مي تراود مهتاب

مي درخشد شبتاب

نيست يك دم شكندخواب به چشم كس وليك

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم مي شكند

نگران با من ايستاده سحر

صبح مي خواهد از من

كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر

در جگر ليكن خاري

از ره اين سفرم مي شكند

نازك آراي تن ساق گلي

كه به جانش كشتم

و به جان دادمش آب

اي دريغا به برم مي شكند

دستهاي سايم

تا دري بگشايم

بر عبث مي پايم

كه به در كس آيد

در وديوار به هم ريخته شان

بر سرم مي شكند

مي تراود مهتاب

مي درخشد شبتاب

مانده پاي ابله از راه دور

بر دم دهكده مردي تنها

كوله بارش بر دوش

دست او بر در مي گويد با خود

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم ميشكند

...........................................................................................................

 

................................................................................

بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

مشیری

...................................

شعرمهتاب خانم

هنوز دوستت می دارم

علیرغم هرچه هست،

چون در سواحل تو آموختم

چگونه از میان صدفی مهتاب را بنوشم.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

photo 33a3b0a5d3c98266ec96bde046a11b83.gif

شعر مهتابی

ماهِ روی تو که بر چهره ی مهتــاب نشست

عشق همراهِ غــزل بر دلِ بی تـــاب نشست

عشق چون زد به دلم، آینه و جام شکســت

مشق عشق تو همان لحظه به مضراب نشست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد مهتاب

بی تو مهتاب

شبش تیره و تار است هنوز

دست معشوق کجا

گردن یار است هنوز

چونکه مهتاب نماید رخ خود را معلوم

در و الماس به پیشش

همه خار است هنوز

Coalescence

شعر شب مهتابی

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه

جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

اسم مهتاب

 بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب

پیاله را قدح شیر می کند مهتاب

پیاله نوش و میندیش از حرارت می

که در شراب، طباشیر می کند مهتاب

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شعر عاشقانه مهتاب

یاد گرفته‌ام تنهایی را

ماهرانه پشت روزنامه‌ای

پنهان کنم

اما از مهتاب

که بوی شانه‌های تو می‌داد

چیزی را نمی‌توان پنهان کرد.

 

شعر مهتاب

آه مهتابم

مثل شعری بی قلم ماندم

گر چه می گفتم که سر شارم

بی تو اما باز کم ماندم

Beautiful  Purple  🌙  Full Moon. Also Saved by Celtic 🐉  Dragon.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

مهتاب

از مهتابی خانه من

تا آفتابی خانه تو

یک دست فاصله ست.

دستت را

دراز کن

تا

مهتابی

آفتابی شود.

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شب مهتاب

پنجره را گشودم

و روی آبی تیره

ستاره ها را یک به یک چیدم

و مهتاب را

آنقدر نزدیک که

از پشت تمام دیوار های سربی

همواره میهمان ناخوانده خانه ام باشی… …

 

ستاره‌هایم را باور کن

در شبی نیمه مهتابی

که با یاد تو سحر می‌شود

من از بی‌کران آسمان

در این شب تاریک

برای تو ستاره می‌چینم

ستاره‌هایم را باور کن

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

شب مهتابی

بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست   

آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 

دردلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔

IF YOU WERE MINE by Lafugue Logos - Photo 184453505 / 500px

.........................................................

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دریکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ و ساعت 0:38 |

 

Daily Teachings of the Masters ~ Monday, August 5, 2019 Via: Nicole Singer  When you realize that you are ready  you will get started  you will trust  and you will begin.  Now some of you are waiting for all the right situations  the right circumstances  maybe even the right outfit or two.   #5DDailyUpdates #AscendedMasters #BodyandSoulHealing #consciousness #meditation #Ascension #Lumeria #Trump #Spirituality #Gaia #Crystal #AscendedMasters #Starship   #Prophecy #RainbowWarriors #5D #LoveDaily Teachings of the Masters ~ Monday, August 5, 2019 Via: Nicole Singer  When you realize that you are ready  you will get started  you will trust  and you will begin.  Now some of you are waiting for all the right situations  the right circumstances  maybe even the right outfit or two.   #5DDailyUpdates #AscendedMasters #BodyandSoulHealing #consciousness #meditation #Ascension #Lumeria #Trump #Spirituality #Gaia #Crystal #AscendedMasters #Starship   #Prophecy #RainbowWarriors #5D #LoveDaily Teachings of the Masters ~ Monday, August 5, 2019 Via: Nicole Singer  When you realize that you are ready  you will get started  you will trust  and you will begin.  Now some of you are waiting for all the right situations  the right circumstances  maybe even the right outfit or two.   #5DDailyUpdates #AscendedMasters #BodyandSoulHealing #consciousness #meditation #Ascension #Lumeria #Trump #Spirituality #Gaia #Crystal #AscendedMasters #Starship   #Prophecy #RainbowWarriors #5D #LoveDaily Teachings of the Masters ~ Monday, August 5, 2019 Via: Nicole Singer  When you realize that you are ready  you will get started  you will trust  and you will begin.  Now some of you are waiting for all the right situations  the right circumstances  maybe even the right outfit or two.   #5DDailyUpdates #AscendedMasters #BodyandSoulHealing #consciousness #meditation #Ascension #Lumeria #Trump #Spirituality #Gaia #Crystal #AscendedMasters #Starship   #Prophecy #RainbowWarriors #5D #LoveDaily Teachings of the Masters ~ Monday, August 5, 2019 Via: Nicole Singer  When you realize that you are ready  you will get started  you will trust  and you will begin.  Now some of you are waiting for all the right situations  the right circumstances  maybe even the right outfit or two.   #5DDailyUpdates #AscendedMasters #BodyandSoulHealing #consciousness #meditation #Ascension #Lumeria #Trump #Spirituality #Gaia #Crystal #AscendedMasters #Starship   #Prophecy #RainbowWarriors #5D #Love

lites rgbزندگینامه ابوالقاسم عارف قزوینی lites rgb

angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”angulargeometry: “ Let Them Fall. | #GIF | #DAILY | #C4D | ”

برجسته ترین چهره شعر و ادبیات قرن سیزدهم هجری شمسی

Foto animada​​

Aref 3.jpg

A window in Curadise. @discoverCuracao

ghazvini aref - دانلود کتاب دیوان اشعار عارف قزوینی در قالب PDF

Angular Geometry — Love Is A Cycle.

عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت

تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت

گویند این‌که عمر سفر کوته است و من

دیدم که عمر من ز سفر زودتر گذشت

با کوه کوه بار فراق غمت به کوه

رفتم، رسید سیل سرشک از کمر گذشت

بازیچه نیست عشق و محبّت مگر نبود

در راه عشق یار، پدر از پسر گذشت

سود و زیان و نفع و ضرر، دخل و خرج عشق

کردم پس از هزار ضرر، سر به سر گذشت

ما را چه خوب دست به سر کرد تا که چشم

آمد ببیندش که چو برق از نظر گذشت

کو تا اگر پدید شود گویمش: چه‌ها

بر من زِ دست ظلم تو بیدادگر گذشت!

کاری مکن که خلق زِ جورت به جان رسند

ای جورپیشه، ورنه ز من یک نفر گذشت

مشکل بود که از خطر عشق بگذری

عارف تو را که عمر ز چندین خطر گذشت

زندگی عارف قزوینی بسیار هیجان انگیز، عبرت آموز و بسیار دردناک است. دیوان اشعار عارف سرشار از طنز و هزل است و از

 

مشکلات زمانه انتقادهای تندی می کند. یکی از مشهورترین اشعار عارف قزوینی، شعر ناله مرغ اسیر (ناله مرغ اسیر / این همه بهر

 

وطن است) است.دیوان عارف قزوینی در دوران خودش و پس از مرگش طرفدار زیادی داشت.

Animated Photo

 ابوالقاسم عارف در  سال1259 در شهر قزوین متولد شد. دوره کودکی وی به خاطر دعواهای دائمی پدر و مادرش در پرشانی گذشت. وی خواندن

و نوشتن فارسی و مقدمات عربی را در مکتب و خط نزد سه نفر از خطاطان قزوین فرا گرفت و در 16 سالگی به تهران آمد و ماندگار شد. موفقیت های

عارف مدهون تصنیف های اوست که بسیار ساده است

 

عارف قزوینی شاعر، ترانه‌سرا، موسیقیدان ایرانی است که شعر و موسیقی معاصر ایران بسیار مدیون اوست. بسیاری از تصانیف مشهور و محبوب قرن

اخیر سروده و ساخته اوست. در مطلب پیش رو به مروری بر زندگی و آثار او خواهیم پرداخت.

 

 ابوالقاسم عارف قزوینی در سال ۱۲۵۹ در قزوین به دنیا آمد. پدرش «ملاهادی وکیل» نام داشت. او در قزوین بر اساس سنت آن دوران صرف و نحو عربی

و فارسی را فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می‌نوشت. پس از مدتی به آموختن موسیقی در محضر میرزا صادق خرازی پرداخت. مدتی

به اصرار پدرش در منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ مشهور آن زمان قزوین، به خواندن نوحه پرداخت و عمامه به سر می‌بست اما این کار با روحیات

عرف قزوینی جوان سازگار نبود و او پس از فوت پدر عمامه را برداشت و روضه‌خوانی را کنار گذاشت. ملأ هادی (پدر عارف) هم‌زمان با قتل ناصرالدین‌شاه

درگذشت. او دو وصیت داشت: او را در کربلا دفن کنند و یک‌سوم اموالش را صرف روضه‌خوانی کنند. عارف به هیچ‌کدام عمل نکرد.

..................................................................................................................

ماجرای عاشقانه عارف قزوینی در جوانی

عارف در ۱۷ سالگی عاشق دختری به نام «خانم‌بالا» شد و مخفیانه با او ازدواج کرد. (او تصنیف مشهور «دیدم صنمی» در وصف خانم‌بالا سروده است).

پس از مدتی اینکه خانواده دختر از ماجرا باخبر شدند و پس از فشارهای زیاد عارف قزوینی به رشت سفر کرد و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار به

دختر او را طلاق داد و تا آخر عمر دیگر هرگز ازدواج نکرد.

 

دوران جوانی و میان‌سالی عارف قزوینی

 

dotroom

​​

a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ​ ​a t m o sphere. ॐ

عارف در سال ۱۲۷۷ به تهران مهاجرت کرد و چون طبع لطیف و صدای گرمی داشت با

شاهزادگان قاجار آشنا شد و به دربار مظفرالدین شاه راه یافت. شاه قاجار

می‌خواست او را در ردیف فراش‌خلوت‌های دربارش بیاورد؛ اما عارف نپذیرفت و به

​​

قزوین بازگشت.

3.- We live in the best #Planet but sometime we forget it   #FullMoon Night Special

در سال ۱۲۸۲ زمزمه‌های انقلاب مشروطیت آغاز شده بود. عارف 23 ساله نیز با اشعار

آتشینی سرود و به خود به موفقیت انقلاب مشروطه کمک کرد. پس از بروز استبداد

صغیر او در مطبوعات نوشته‌های انتقادی بر ضد استبداد منتشر می‌کرد.

 

چند ماه بعد، پس از پیشروی ارتش روسیه به‌سوی تهران در جریان جنگ جهانی اول،

عارف به نمایندگان مجلس پیوست که به کرمانشاه رفتند و در آنجا دولتی به ریاست

نظام‌السلطنه مافی تشکیل دادند. همان‌جا بود که در سال ۱۲۹۶ یکی از دوستانش به

 

نام «عبدالرحیم خان» خودکشی کرد و این ماجرا بر عارف جوان تأثیری فراوان گذاشت و مشعرش را مختل کرد. برای مداوا به بغداد رفت، سپس به استانبول. پس از مدتی با بهبود حالش در سال ۱۲۹۷ به تهران بازگشت و کنسرتی باشکوه ترتیب داد. عارف که به‌تدریج عقاید وطن‌پرستانه در او تقویت‌شده بود به سرودن اشعار و تصانیفی در ستایش وطن پرداخت.

پس از فتح تهران به دست ملی‌گرایان و افتتاح مجلس دوم، به یاد شهدای راه آزادی تصنیفی ساخت که در آن روزها سر زبان‌ مردم افتاد:

از خون جوانان وطن لاله دمیده/ از مماتم سرو قدان، سرو خمیده

در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده / گل نیز چو من در غمشان جامعه دریده

چه کج‌رفتاری‌ای چرخ گردون، چه بدکرداری‌ ای چرخ گردون، سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

خوابند وکیلان و خراب‌اند وزیران / بردند به سرقت همه سیم و زر ایران

ما را نگذارند به یک خانه ویران / یارب بستان داد فقیران ز امیران

چه کج‌رفتاری‌ای چرخ گردون، چه بدکرداری‌ای چرخ گردون، سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از اشک همه روی زمین زبر و زیر کن/ مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن / اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

چه کج‌رفتاری‌ای چرخ گردون، چه بدکرداری‌ای چرخ گردون، سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

L(*OεV*)E

در هنگام مرگِ محمدتقی پسیان در سال ۱۳۰۰ عارف در خاک‌سپاری او شرکت نمود. هنگامی‌که خواستند سر پسیان را روی توپ بگذارند عارف فریاد برآورد:

این سر که نشان سرپرستی است / امروز رها ز قید هستی است

با دیده عبرتش ببینید / کاین عاقبت وطن‌پرستی است

عارف در سال ۱۳۰۵ به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دوره آزادی‌خواهی را بنویسد؛ اما از بروجرد شایع کردند او سگش را که مسموم شده بود در امامزاده‌ای دفن کرده است. با بالا گرفتن فشارها او از بروجرد خارج شد و به اراک پناه برد اما در اراک هم او را راحت نگذاشتند.

سپس بیماری‌اش شدت گرفت و به خاطر مشکل حنجره‌اش از خواندن بازماند و به خاطر تنگدستی امکان معالجه نیافت:

«آیا به که می‌شود گفت که سینه من گرفت و من استطاعت معالجه آن را نداشتم تا اینکه به‌کلی از بین رفت.»

سرانجام عارف در سال ۱۳۰۷ برای درمان، نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه ساکن همدان شد. او در چند سال آخر زندگی‌اش در بیماری، افسردگی و رنج بود و از همه به‌جز تعدادی از دوستان نزدیکش فاصله گرفت.

او که از هر سو مورد طعنه و دشمنی مردم بود این‌چنین گلایه می‌کند:

«آخر این چه بدبختی بود که دامن‌گیر من شده است. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوام‌السلطنه بد، تقی‌زاده هم بد، نصرت‌الدوله بد، ملک‌الشعرا بد، مرتجع و آزادی‌خواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده.»

قمرالملوک وزیری در سال 1310 برای اجرای کنسرتی به همدان رفت، شهری که عارف سال‌های پایان عمرش را می‌گذراند. او پیش از اجرا به دیدار عارف رفت و او را به اجرای خود دعوت کرد. روز اجرا نیز گلدانی را به عارف تقدیم کرد که به او هدیه داده بودند، «گلدان نقره‌ای به‌اندازۀ قامت خود قمر» (از کتاب چرخ بی آیین، صفحۀ 140). گویا مارش جمهوری، ساختۀ عارف، با صدای قمر ضبط شده بود. در زمان همین کنسرت قمر فهمید یکی از هوادارانش را به دلیل همراه داشتن این صفحه زندانی کرده‌اند. او اجرای کنسرت را به آزادی این مرد موکول کرد و شهربانی که یارای مقابله با کنسرت قمر و حضور عارف را در خود نمی‌دید، تن به خواستۀ او داد.

⇔⇔⇔⇔

J’avais déjà évoqué les animations hypnotiques en gif de David « Davidope » Szakaly ici il y a quelques années mais je ne résiste pas à en reparler de nouveau vu l’évolution de ses oeuvres qui deviennent de plus en plus complexes, étranges et originales, sans parler de sa conversion à la couleur.

Un lugar y una luna de encanto 😍

مقبره عارف در میدان ابن سینا همدان

عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت

تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت

 

روحیات عارف قزوینی

البته بدبینی، سوءظن، واکنش‌های تند و پرخاشگرانه (که با روح حساس و هنرمندش عجین بود) نیز در انزوا و دوری او از مردم تأثیر زیادی داشت. درباره او می‌گفتند دوستی‌ها و دشمنی‌هایش گذرا و متزلزل است و موجبات انزوا و مردم‌گریزی او از یک‌سو و آزردگی و کدورت دوستانش از سوی دیگر را فراهم می‌آورد. عارف به صداقت کلام و صراحت لهجه مشهور بود و این موضوع در ساخته‌های او نیز به‌خوبی مشهود است و این صراحت گاه باعث دلخوری دوستان و نزدیکانش می‌شد.

عارف قزوینی 2

Pin by divine soul on moon (With images) | Beautiful moon ...

 

Earth Born by Shakuro

 

 

فعالیت هنری عارف قزوینی

اولین تصنیف عارف قزوینی در ۱۸ سالگی ساخته شد. موضوع تصانیف او یا عاشقانه بود یا درباره ایران و وطن. بیشتر آثارش الهام گرفته از حال‌وروز زمانه بود به همین دلیل به‌سرعت میان مردم کوچه و بازار محبوب می‌شدند.

او از جمله اولین اهالی موسیقی در ایران به شمار می‌آید که کنسرت و اجرای زنده برگزار کرد. او از مجلسی و درباری بودن فراری بود و اعتقاد داشت هنرش باید برای مردم و در خدمت مردم باشد. کنسرت‌های او به‌شدت مورد استقبال مردم قرار می‌گرفت.

 عارف معتقد بود که در تصنیف نباید تحریر وجود داشته باشد تا خواننده‌ای هم که توانایی اجرای تحریر ندارد از عهده خواندن آن برآید. این‌گونه بود که پای کسانی به موسیقی ایرانی باز شد که تصنیف‌خوانان درجه‌یکی از کار درآمدند اما چندان توانایی آواز نداشتند.

از عبدالله دوامی نقل شده است که هنگام خواندن یکی از تصنیف‌های ساخته عارف تحریر داده است و عارف به او عتاب کرده که چرا تحریر می‌دهد.

مرگ عارف قزوینی

عارف روزهای آخر عمرش را در خانه‌ای اجاره‌ای در دره مرادبیگ همدان با یک خدمتکار به‌صورت تبعیدی خودخواسته در فقر و انزوا زندگی کرد، درحالی‌که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. اگرچه دوستان دور و نزدیکش هوای او را داشتند اما این موضوع به بدتر شدن حالش منجر می‌شد و او را شرمنده می‌ساخت.

عارف درباره روزهای آخر زندگی و تنهایی‌اش می‌گوید:

«حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به‌غفلت گذرانده زندگانی است؛ که تازه دانسته‌ام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آن‌ها دریافته‌ام.

سرانجام عارف در روز دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۱۲ پس از ۱۰ روز بیماری سخت درحالی‌که ۵۴ سال داشت درگذشت. او دم مرگ با کمک پرستار پیرش خود را به کنار پنجره کشاند تا آفتاب و آسمان میهنش را عاشقانه ببیند و او پس از دیدن آفتاب این شعر را زمزمه کرد:

ستایش مر آن ایزد تابناک / که پاک آمدم پاک رفتم به خاک

سپس به بستر بازگشت و جان سپرد. پیکر او را در آرامگاه بوعلی سینا به خاک

 

سپردند.

معروف ترین و بهترین شعر عارف قزوینی

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 

Brush For Editing

 

از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن

چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 

540x960 Wallpaper spiral, spin, colorful, rainbow

 

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کس‌دست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ به یک نام نداده است

 

دیدم صنمی سروقد و روی چو ماهی

الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی

الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

گر گویم سروش نبود سرو خرامان

این قسم شتابان چون کبک خرامان

ور گویم گل پیش تو گل همچو گیاهی

الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

این نیست مگر آینه لطف الهی

الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

صدبار گداییش به از منصب شاهی

الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

​​

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درجمعه ۱۶ خرداد ۱۳۹۹ و ساعت 23:21 |

 

زیب النسا یا زینب‌النساءبیگم،

 

متخلص به «مخفی»

Image result for زیب النسا شاعر

           

Gif Paradise

 

زنان عارف و شاعر در دوره ی تیموریان هند

 

 

 

 

 

 

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gifhttp://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

 

 زیب النساء بیگم { مخفی } دختر اورنگزیب عالمگیر ششمین پادشاه امپراتوری

گورکانی اجدادش ترک ازشهر سبز سمرقند ترکستان که شامل افغانستان فعلی

میشد، درسال ۱۰۴۸هجری دردهلی هند ازکتم عدم بعالم هستی پاگذاشت، این

دخترخوش سیرت، خوبصورت، ادیب، هنرپرور و عاقل به نسبت ذکاوت ونبوغ را از نسل

خود امیرتیمور و ظهیر بابر به ارث برده بود شاهکاری های ذیل را به یادگار گذاشت :

 

1– درطفولیت قرآن کریم را مانند امیر تیمور وپدرش درحافظه اش سپرد و بعد بهترین

 

عالم برجسته صرف ونحوه، فقه، منطق و فلسفه شد.

 

۲– در سن ۲۰ سالگی چنین به شعر گوی شروع کرد :

دختر شاهم و لیکن رو به فقر آورده ام


زیب وزینت بس همینم نام من زیب النساءست


بعد مردن زجفای تو اگر یاد کنم


ازکفن دست برون آرم وفریادکنم


شنیدم ترک مسلک کرد عاقل خان به نادانی


چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

۳– درخطاطی درزمان خود نظیر نداشت حسن نوشته های او برسر زبانها بود، زبان

مادری اش ترکی بود اما به زبان های عربی، اردو ودری تسلط داشت.


۴– برعلاوه که زیرشرایط ضیق پدرش حیات بسرمیبرد بامردها صحبت نمیتوانست

تمام علوم را از استادانش ازپشت پرده آموخت و ازداخل امپراتوری علما، دانشمندان و

شعرا را حمایت مالی میکرد این کاروی سبب شهرتش شد.


۵– یک دیوان شعر، کتابی درتصوف بنام مونس الارواح، تفسیر بنام زیب التفسیر که در ۷۶۹

صفحه نوشته شده، کتاب زیب النساء درباره الهیات از خود بجا ماند.


۶– مانند شاهدخت مخفی هیچ کس عشق پاک را درک نکرده که در دیوان خویش

چهارصدو پنجاو چهار بارکلمه عشق راذکر کرده است وازجمله بزرگترین شاعران تورک

دری گوی بحساب میآید.


وعشق را چنین تعریف میکند: عاشق شدن به فقر و غربت، توانگری و شهزادگی

ارتباط ندارد، بلکه عشق از راه چشم وگوش به دل راه میآبد.

 

 

 

💜💙hercai 💙💜

 

درشعرش چنین میگوید
 

عشق تا زد به دلم آتش رسوایی را


برگزیدم به جهان گوشه تنهایی را


زخمی است زخم عشق که مرهم پذیر نیست


زخم محبت است ، بلی که زخم تیر نیست

بلاخره این عالم  عارفه درسال ۱۷۰۲م در چهل ششمین سال حکومت اورنگزیب و در

نبود پدرش در عمر ۶۵ سالگی بدون ازدواج این جهان را وداع گفت ودر منطقه زر زری

دهلی دفن گردید است.

 

 

 

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comImage result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comImage result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comImage result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comImage result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

Zaib un Nisa

 

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

زیب النسا یا زینب‌النساءبیگم (۱۶۳۷ م/ ۱۰۴۸ ه‍.ق - ۱۷۰۲م/۱۱۱۲ه‍.ق)، متخلص به

«مخفی»، بزرگترین دختر اورنگ‌زیب عالمگیر پادشاه گورکانی هند و یکی از

خوشنویسان هند و از شاعران سبک هندی در ادبیات فارسی و تصوف است.


 

وی زنی ادیب و دانش دوست، هنرمند و هنرپرور بود. به ادبیات فارسی و عربی علاقه

فراوان داشت و قرآن را حفظ بود. خط‌های نستعلیق، نسخ و شکسته را نیک

 

می‌نوشته و کتب بسیار به نام او تالیف کرده‌اند. وی گاه شعر می‌سروده و در بدیهه

 

چیره‌دست بود. سبک شعر او سبک هندی است.


از نوشته‌های او می‌توان به کتاب زیب‌المنشآت اشاره کرد. در شعر «مخفی» تخلص

می‌کرد.

کوی عشق است و به ناموس سلام است اینجا

صد چو محمود به هر گوشه غلام است اینجا

Food night alls, please forgive me for whatsoever I've done and I'll forgive you too.

 

بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا

 

 

بت پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا

 

 

در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل

 

 

هر که خواهد دیدنم گو در سخن بیند مرا

 

از شعله‌‎های آه، مرا خانه روشن است

-------------------------------------------------

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comImage result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comImage result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

 

تصاویر مقبره بی‌بی کا در هند

 

تصویری از کاخ زیب النسا دهه ۱۸۸۰ در اورنگ‌آباد

Image result for زیب النسا شاعر

 

Image result for لینکهای پنهان:: دریچه ای رو به هنر و فرهنگ ::

 

 

 

دختر بزرگ محی الدین اورنگ زیب وی زنی ادیب و دانش دوست و هنرپرور بود .

 

 

File:Bibi-ka-maqbara.jpg

السلام ای بعد ما آیندگان رفتنی!
 

 

بر شما خوش باد ناخوشهای دنیای دنی

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۸ و ساعت 4:30 |

​​

source: hexeosis.tumblr.com

​​

MY WRITERS SITE: I encourage you to change for the betterاابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل دهلویMY WRITERS SITE: I encourage you to change for the better

-|-

از بزرگترین شعرای عارف و صاحب سبک ویژه در سبک هندی

 

زندگینامه و آثار و اندیشه های او

Samantha Ticknor, CMU Undergraduate studying Art (with a Computer Science minor)

 

 

Sua tarefa não é buscar o Amor, mas simplesmente buscar e encontrar todas as barreiras internas que você construiu contra ele. Rumi

Related image

 

Protobacillus Beautiful trippy, geometric, Op art, Optical illusion animated gif design for inspiration, using neon lights in triangle, circle, hexagon, cube, sphere or in other basic geometric shapes. Mind blown infinity spiral loop and fractal animation with a black universe / space background, waves, from various artist on tumblr or Giphy.که جهان نیست جز تجلّىِ دوستProtobacillus Beautiful trippy, geometric, Op art, Optical illusion animated gif design for inspiration, using neon lights in triangle, circle, hexagon, cube, sphere or in other basic geometric shapes. Mind blown infinity spiral loop and fractal animation with a black universe / space background, waves, from various artist on tumblr or Giphy.

Protobacillus Beautiful trippy, geometric, Op art, Optical illusion animated gif design for inspiration, using neon lights in triangle, circle, hexagon, cube, sphere or in other basic geometric shapes. Mind blown infinity spiral loop and fractal animation with a black universe / space background, waves, from various artist on tumblr or Giphy.این من و ما، همان اضافَتِ اوستProtobacillus Beautiful trippy, geometric, Op art, Optical illusion animated gif design for inspiration, using neon lights in triangle, circle, hexagon, cube, sphere or in other basic geometric shapes. Mind blown infinity spiral loop and fractal animation with a black universe / space background, waves, from various artist on tumblr or Giphy.

 

Image result for ‫تصاویر عبدالقادر بیدل‬‎

تا مروت . . .

از مدارا تا وفا . . .

هر چه را کردم طلب

دیدم ز عالم رفته است . . .

بیدل دهلوی در سال 1054 هـ.ق در ساحل جنوبی رودخانه "گنگ" در شهر

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

"عظیم آباد"، "میرزا عبدالخالق" قادری صاحب فرزندپسری شد.


 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


میرزا به عشق مراد معنوی سلسله طریقت خود یعنی "عبدالقادر گیلانی"

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

                      نام فرزندش را "عبدالقادر" گذاشت.                                  

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

اجداد میرزا از قبیله "ارلاس" بودند که قبیله ای از مغول بود 


 

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

"عبدالقادر" هنگامی که هنوز بیش از چهار سال و نیم نداشت پدرش را از

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

دست داد و در سایه سرپرستی و تربیت عمویش "میرزا قلندر" قرار گرفت.

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

او به مکتب رفت و در زمانی کوتاه قرائت قرآن کریم را ختم کرد.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بعد از مدتی کوتاه عبدالقادر مادر خود را نیز از دست داد و به توصیه "میرزا

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

قلندر" که خود از صوفیان بود. مکتب و مدرسه را رها کرد و مستقیماً تحت

 

                             آموزش معنوی وی قرار گرفت.                                     

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

میرزا قلندر معتقد بود که اگر علم و دانش وسیله کشف حجاب برای رسیدن

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

به حق نباشد خود تبدیل به بزرگترین حجابها در راه حق می گردد و جز

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

                        ضلالت و گمراهی نتیجه ای نخواهد داشت.                      

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ



"عبدالقادر" در کنار وی با مبانی تصوف آشنا شد. از همان روزها عبدالقادر

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

به شوق حق، ترانه عشق می سرود و چون بر حفظ و پنهان کردن راز

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

عشقش به حق اصرار داشت "رمزی" تخلص می کرد تا اینکه بنا به گفته ی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

یکی از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدی از مصراع "بیدل از بی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

نشان چه گوید باز" به شوق آمد و تخلص خود را به "بیدل" تغییر داد.



 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بیدل چهره ای خوشایند و جثه ای نیرومند داشت و فن کشتی را به خوبی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

   می دانست و ورزشهای  معمولی ترین فعالیتهای جسمی او بود.       

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بیدل برای گذراندن زندگی به خدمت در سپاه شاهزاده "اعظم شاه" درآمد،

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

اما پس از مدت کوتاهی، چون از او تقاضای مدیحه کردند، از خدمت سربازی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

استعفا کرد.

بیدل در سال 1096 هـ.ق به دهلی رفت و با حمایت و کمک شخصی به نام

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

"شکرا... خان" مقدمات یک زندگی توأم با آرامش  را در دهلی فراهم کرد.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ



زندگی شاعر بزرگ در این سالها به تامل و تفکر و سرودن شعر گذشت و

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

منزل او میعادگاه عاشقان و شاعران و اهل فکر و ذکر بود.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

در همین سالها بود که بیدل به تکمیل مثنوی "عرفان" پرداخت و این مثنوی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

عظیم عرفانی را در سال 1124 هـ.ق به پایان رساند.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

با وجود تشنج و درگیری های سیاسی در بین سران سیاسی هند و

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شورش های منطقه ای و آشفتگی اوضاع، بیدل تا آخرین روزهای زندگی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

خود از تفکرات ناب عرفانی و آفرینش های خلاقانه هنری باز نماند.
 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بیدل آخرین آینه تابان شعر عارفانه فارسی بود که نور وجودش در سال

1133ه.ق به خاموشی گرایید.

 

 

 

از بیدل غیر از دیوان غزلیات آثار ارزشمند دیگری در دست است که مهمترین

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

آنها عبارتند از:

1- مثنوی عرفان


2- مثنوی محیط اعظم


3- مثنوی طور معرفت


4- مثنوی طلسم حیرت


5- رباعیات


6- چهار عنصر (زندگینامه خود نوشت شاعر)


7- رقعات


8- نکات


و .....

 

cyber orb

​​

 

love finding old door knobs, especially with the guts and keys!

 

Autumn is literally flying by. With strong winds last week, the leaves have quivered  and sailed to the ground in whirlwind manner, adding to the stark views through the woods where every bit of go...

 

 

عاقبت خواهم بدان الفت‌سرا محمل کشید

 

بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

Related image

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

گلچین غزلیات بیدل دهلوی


اندیشه بیدل، اندیشه وحدت و یگانگی است.

در منظر او عالم جلوه حق است و انسان آینه ای که حیران به تماشا چشم

گشوده است، به تماشای تجلی حق در عالم وجود.

در نگاه شاعر تمام هستی در جستجوی حق است:

ذره تا خورشید امکان، جمله، حیرت زاده اند

جز به دیدار تو چشم هیچکس نگشاده اند

                     نمونه هایی از اشعار بیدل                 


چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

​​ ​


تو را در آینه می دید و جستجوی تو داشت
 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


به هر دکان که در این چارسو نظر کردم
SymmetryInChaos GIF - Find & Share on GIPHY

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


دماغ ناز تو سودای گفتگوی تو داشت
 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


به دور خمکده اعتبار گردیدیم

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


سپهر و مهر همان ساغر و سبوی تو داشت
 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


نظر به رنگ تو بستم، نظر به رنگ تو بود
SymmetryInChaos GIF - Find & Share on GIPHY

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


خیال روی تو کردم، خیال روی تو داشت
 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


زما و من، چقدر بوی ناز می آید

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


نفس به هر چه دمیدند های و هوی تو داشت

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ



من نمی گویم زیان کن یا به فکر سود باش
SymmetryInChaos GIF - Find & Share on GIPHY

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


ای ز فرصت بی خبر در هر چه هستی زود باش

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


زیب هستی چیست غیر از شور عشق و ساز حسن

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


نکهت گل گر نه ای، دود دماغ عود باش

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


راحتی گر هست در آغوش سعی بیخودی ست

SymmetryInChaos GIF - Find & Share on GIPHY

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


یک قلم لغزش چو مژگانهای خواب آلود باش

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


مومیایی هم شکستن، خالی از تعمیر نیست

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


ای زبانت هیچ! بهر دردمندی سود باش

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


نقد حیرتخانه هستی صدایی بیش نیست

SymmetryInChaos GIF - Find & Share on GIPHY

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


ای عدم! نامی به دست آورده ای موجود باش

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درسه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۸ و ساعت 0:0 |

 مفاخر ناشناخته ايراني

 

مهستی گنجوی

Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.

​​ ​animated images | Flower Animation by wcaclimbing

 

 

 

 

Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​  ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.​ ​Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.

..تندیس مهستی در شهر گنجه ...

Love everything about this photo--the bonsai, the porthole window and that lovely pot

 

Related imageمهستی گنجوی Related image

 

 

 

بانو ” مهستی گنجوی” یا ” مَه سَتی گنجه ای” یا ” مِه سِتی گنجوی”

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

شاعری فارسی زبان است که پس از “خیّام” برجسته ترین رباعی سرای

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ایران به شمار می آید.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


با توجّه به این که در هیچ یک از منابع کهن، زمان مشخص و دقیق از ولادت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

و مرگ وی در دست نیست امّا برخی از معاصران، ولادتش را سال (۴۹۰

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

هجری قمری) و مرگش را سال (۵۷۷هجری قمری) ثبت کردند.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


” مهستی گنجوی ” که مولف ” تاریخ وصاف ” از او با عنوان ” مهستی کاتبه

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

” و ” خنسای عجم ” – خنسا از بزرگ ترین زنان شاعر عرب است – یاد می

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

کند، پایه گذار مکتب ” شهر آشوب ” در قالب ” رباعی ” است.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


” شهر آشوب ” در لغت ترکیبی است برای توصیف افراد زیبا،امّا در اصطلاح

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

و از نظر موضوع یکی از انواع شعر است که شاعر در آن با بیانی شاعرانه و

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

زیبا از پیشه وران، صنایع، حرفه ها و ابزارهای مختلف مربوط به آن سخن

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

می گوید. شاعر در این نوع شعر، پیشه وران، صنعتگران و فروشندگان

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

کالاهای مختلف را زیبارویانی فتنه گر تصوّر می کند و با چاشنی عشق و

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

محبّت به توصیف آن اشخاص و ابزار کار آن ها می پردازد.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

Related image

در وصف شتربان:

 

Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.اشتر بانا چو عزم کردی به سفرTumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.
مگذار مرا خسته و زینجا مگذر

Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.گر اشتر با تو از پی بارکشی ستTumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.
من بار کش غمم، مرا نیز ببر

Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.در وصف تیر انداز ( شکارچی ):Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.

تُرکم چو کمان کشید کردم نگهش
Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.دیدم مه و عقربی به زیر کلهشTumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.

مه بود رخش، عقرب زلف سیاهش
Tumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.وز عقرب در قوس همی رفت مهشTumblr’s Year in Review is a showcase of the best stuff on the internet from 2015.

 

مهستی گنجوی از زنان شاعر متقدم تاریخ ادبیات فارسی و همدوره با

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

غزنویان بوده است. همسر وی را امیراحمد پسر خطیب گنجه و سال وفات

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

وی را ۵۷۶ یا ۵۷۷ هجری قمری نوشته‌اند. از وی کتاب کامل و مستقلی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

باقی نمانده است

 

Flowers nature, Beautiful flowers, Amazing flowers, Flower beauty, Flowers, Beautiful roses - Para Ti y para los dos -  #Flowersnature

خال بکنج لب یکی طره مشک فام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
وای بحال مرغ دل دانه یکی و دام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
محتسب است و شیخ و من صحبت عشق در میان

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
از چه کنم مجابشان پخته یکی و خام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
از رخ و زلف ای صنم روز من است همچو شب

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
ساقی ماهروی من از چه نشسته غافلی

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
باده بیار می بده نقد یکی و دام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
مست دو چشم دلربا همچو قرابه پر ز می

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
در کف ترک مست بین باده یکی و جام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
کشته تیغ ابرویت گشته هزار همچو نن

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
بسته چشم جادویت میم یکی و لام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
وعده وصل می دهی لیک وفا نمی کنی

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
من به جهان ندیده ام مرد یکی و کام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
گاه بخوان سگ درت گاه کمینه چاکرت

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.
فرق نمی کند مرا بنده یکی و نام دو

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

 


 

blue with the terra cotta and burnt red color blue and red for exterior and terra cotta for interior.

 

 

 

Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationما را به دم پیر نگه نتوان داشتAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

​​ در حجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت ​​

Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationآن را که سر زلف چو زنجیر بودAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت


Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationگفتم که لبم به بوسه‌ای مهمان استAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

گفتا که بهای بوسهٔ من جان است

Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationعقل آمد و در پهلوی من زد انگشتAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

یعنی که خموش، بیع! که این ارزان است


Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationآب ارچه نمی‌رود به جویم با توAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

جز در ره مردمی نپریم با تو

Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationگفتی که چه کرده‌ام نگوئی با منAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

آن چیست نکرده‌ای چه گویم با تو


Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationتا کی ز غم تو رخ به خون شوید دلAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

و آزرم وصال تو به جان جوید دل

Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationرحم آر کز آسمان نمی‌بارد جانAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

بخشای که از زمین نمی‌روید دل


Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationقصاب منی و در غمت می‌جوشمAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

تا کارد به استخوان رسد می‌کوشم ​ ​​ ​

Angular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspirationرسمی‌ست تو را که چون کشی بفروشیAngular Geometry: Fantastic Animated GIFs by Tyler Haywood – Inspiration Grid | Design Inspiration

 

از بهر خدا اگر کشی مفروشم

Related image

خط بین که فلک بر رخ دلخواه نبشت

 

 


بر برگ گل و بنفشه ناگاه نبشت

 

 

خورشید خطی به بندگیش می‌داد

 


کاغذ مگرش نبود بر ماه نبشت

 

 


هرلحظه غمی به مستمندی رسدت

 


تیری به جفا به دردمندی رسدت

 

 

در کشتن عاشقان از این بیش مکوش

 


زنهار مبادا که گزندی رسدت

 

 


در مرو پریر لاله انگیخت

 


دی نیلوفر به بلخ در آب گریخت

 

 

در خاک نشابور گل امروز آمد

 


فردا به هری باد سمن خواهد ریخت

 

 


لاله چو پریر آتش شور انگیخت

 


دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

 

 

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

 


فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

 

 


لاله چو پریر آتش شور انگیخت

 


دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

 

 

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

 


فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

 

 


باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت

 


یار آمد و می در قدح یاران ریخت

 

 

آن عنبر تر رونق عطاران بُرد

 


وآن نرگس مست خون هشیاران ریخت

 


آتش بوزید و جامهٔ شوم بسوخت

 


وز شومی شوم نیمهٔ روم بسوخت

 

بر پای بُدم که شمع را بنشانم

 


آتش ز سر شمع همه موم بسوخت

 


گر باد پریر خود نرگس بفراخت

 


دی درع بنفشه نیز بر خاک انداخت

 

امروز کشید خنجر سوسن از آب

 


فردا سپر از آتش کل خواهد ساخت

 


حمامی را بگو گرت هست صواب

 


امشب تو بخسب و تون گرمابه متاب

 

تا من به سحرگهان بیایم به شتاب

 


از دل کنمش آتش وز دیده پر آب

 


دوشینه شبم بود شبیه یلدا

 


آن مونس غمگسار نامد عمدا

 

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سفتم

 


می‌گفتم رب لاتذرنی فردا

Les Bottines de Lili

 

​​

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دردوشنبه ۲ دی ۱۳۹۸ و ساعت 2:29 |

Related image

--------به نام آن که جان را فکرت آموخت--------

------------چراغ دل به نور جان برافروخت------------

--------------ز فضلش هر دو عالم گشت روشن--------------

------------------ز فیضش خاک آدم گشت گلشن------------------

The ripples of life!

Related imageRelated image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image​ ​Related image

::سعدالدّین محمودبن امین الدّین عبدالکریم بن یحیی شبستری::

Google+

شیخ محمود شبستری

 از بزرگان مشایخ عرفان ایران است وی در سال 687 هجری در قصبه شبستر هفت فرسنگی تبریز متولد شد از شرح حال وی تفصیلی در دست نیست ولی ار اخبار و آثار چنین نتیجه گرفته می‌شود تحصیلات و رشد فكری وی در آذربایجان بوده و سرانجام از عارفان بنام زمان خود بشمار رفته است و اوقات خود را در درس و بحث گذرانده و در سال 720 هجری در تبریز زندگی را بدرود گفته است.

شیخ محمود شبستری سراینده مثنوی معروفی است بنام «گلشن راز» كه شرح‌های بسیار بر آن نوشته‌اند و از آن جمله شرح كمال‌الدین حسین اردبیلی متخلص به الهی در قرن دهم و شرح شاه داعی الی الله شیرازی به‌نام نسایم گلشن و شرح محمدبن یحیی بن علی لاهیجی تألیف در سال 877 هجری و شرح مظفرالدین شاه علی شیرازی و شرح ادریس بن حسام‌الدین بدلیسی مورخ معروف قرن دهم تركیه و شرح شیخ بابا نعمت‌الله بن محمود نخجوانی و شرح حال محمد ابراهیم ‌بن محمد علی شریعت‌مداری سبزه‌واری خراسانی و نیز شرحی به عبدالرحمن جامی نسبت داده‌اند كه مورد تردید می‌باشد. و این منظومه را به زبانهای انگلیسی و آلمانی ترجمه كرده‌اند و از معروفترین كتابهای عارفان ایران است و در ماه شوال سال 717 هجری امیر حسینی هروی سؤالهایی از وی به نظم كرده و او جواب آنها را به نظم داده و این مثنوی را ترتیب داده است. به غیر از این مثنوی، مثنوی دیگر به نام شاهدنامه و دیگر به نام سعادت نامه سروده است و خود تصریح می‌كند كه شاعر نبوده و این وسیله را برای اظهار مطالب خویش پیش گرفته است. در نثر نیز چند رساله تألیف كرده كه از جمله‌ی آنها حق‌الیقین و مرآت‌المحققین است.

Wow

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

 

 قانون جذب

شیخ محمود شبستری صاحب کتاب نفیس “گلشن راز” حقیقت را کهربا میداند، داستان کاه و کهربا را شاید خیلی از ما شنیده باشیم اما این بار شیخ  آن را به گونه دیگری بیان میکند و از دل آن “راز قانون جذب” که همان جذب کنندگی حقیقت هستی است، استدلال میکند.

حقیقت کهربا، ذات تو کاه است اگر کوه تویی نبود، چه راه است

 

1453645049621200899-account_id%3D1.gif (425×401)






به نام آن که جان را فکرت آموخت

چراغ دل به نور جان برافروخت

 
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن

ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

 
توانایی که در یک طرفةالعین

ز کاف و نون پدید آورد کونین

 
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد

هزاران نقش بر لوح عدم زد

 
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم

وز آن دم شد هویدا جان آدم

 
در آدم شد پدید این عقل و تمییز

که تا دانست از آن اصل همه چیز

 
چو خود را دید یک شخص معین

تفکر کرد تا خود چیستم من

 
ز جزوی سوی کلی یک سفر کرد

وز آنجا باز بر عالم گذر کرد

 
جهان را دید امر اعتباری

چو واحد گشته در اعداد ساری

 
جهان خلق و امر از یک نفس شد

که هم آن دم که آمد باز پس شد

 
ولی آن جایگه آمد شدن نیست

شدن چون بنگری جز آمدن نیست

 
به اصل خویش راجع گشت اشیا

همه یک چیز شد پنهان و پیدا

 
تعالی الله قدیمی کو به یک دم

کند آغاز و انجام دو عالم

 
جهان خلق و امر اینجا یکی شد

یکی بسیار و بسیار اندکی شد

 
همه از وهم توست این صورت غیر

که نقطه دایره است از سرعت سیر

 
یکی خط است از اول تا به آخر

بر او خلق جهان گشته مسافر

 
در این ره انبیا چون ساربانند

دلیل و رهنمای کاروانند

 
وز ایشان سید ما گشته سالار

هم او اول هم او آخر در این کار

 
احد در میم احمد گشت ظاهر

در این دور اول آمد عین آخر

 
ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندر آن یک میم غرق است

 
بر او ختم آمده پایان این راه

در او منزل شده «ادعوا الی الله»

 
مقام دلگشایش جمع جمع است

جمال جانفزایش شمع جمع است

 
شده او پیش و دلها جمله از پی

گرفته دست دلها دامن وی

 
در این ره اولیا باز از پس و پیش

نشانی داده‌اند از منزل خویش

 
به حد خویش چون گشتند واقف

سخن گفتند در معروف و عارف

 
یکی از بحر وحدت گفت انا الحق

یکی از قرب و بعد و سیر زورق

 
یکی را علم ظاهر بود حاصل

نشانی داد از خشکی ساحل

 
یکی گوهر برآورد و هدف شد

یکی بگذاشت آن نزد صدف شد

 
یکی در جزو و کل گفت این سخن باز

یکی کرد از قدیم و محدث آغاز

 
یکی از زلف و خال و خط بیان کرد

شراب و شمع و شاهد را عیان کرد

 
یکی از هستی خود گفت و پندار

یکی مستغرق بت گشت و زنار

 
سخنها چون به وفق منزل افتاد

در افهام خلایق مشکل افتاد

 
کسی را کاندر این معنی است حیران

ضرورت می‌شود دانستن آن

Related image

 

 

 

 

​​

.........آرامگاه شیخ محمود شبستری......... ورودی ارامگاه شیخ محمود شبستری

Related image

 

cinemagraph animated GIF

این آرامگاه در قرن هفتم ساخته شده است. و مربوط به دوره ایلخانان است و در

داخل بافت شهری شبستر قرار گرفته است.و به صورت مجموعه آرامگاهی ساخته

شده است و یک ساختمان بزرگ را به خود اختصاص می‌دهد. این مجموعه معماری

در باغ گلشن شبستر قرار دارد. شکل و طراحی مجموعه، به سبک معماری سنتی

ایرانی-اسلامی است که مدفن شیخ در وسط آن قرار دارد

 

 

 

شیخ محمود  در زمان سلطنت شیخ محمد خدابنده و ابوسعید ایلخانی می‌زیسته

است. این بنا در زمان قاجاریه توسط حاج میرزاآغاسی وزیر محمدشاه تجدید عمارت

شده است. در سال ۱۲۶۷ هجری قمری دو قطعه سنگ نوشته مرمر با خط نستعلیق

برجسته روی قبرها نصب شده است. سنگ مزار شیخ محمود شبستری سال وفات

وی را ۷۲۰ هجری قمری ذکر کرده است. در کتاب روضات‌الجنان، شیخ ابی بابا و شیخ

محمود  معاصر یکدیگر بوده‌اند و در یک سال فوت کرده‌اند، بنابراین احتمالا وی سن۵۰

سالگی درگذشته است.

 

Nachdem du so ungewohnt viel negatives lesen musstest hier etwas was das Gefühl beschreibt, das du bei mir hinterlässt. Einfach nur schön und kraftspendend⚘

 

برخی سن وی را هنگام وفات ۳۳ سال ذکر کرده‌اند که به نظر درست نمی‌آید، چرا که

به نظر می رسد در این سنین نمی‌توان چنین شهرتی در عرفان کسب کرد. قبر

شیخ، در سال۱۲۹۷ هجری قمری بنا به فرمان میرزا حسین سپهسالار، مرمت شد.

بقعه شیخ محمود شبستری

در باغچه مقبره، چند قطعه سنگ حجاری شده وجود دارد که سه قطعه از آن‌ها جالب

و دارای ارزش است. دو قطعه دیگر به شکل صندوق است که احتمالا از سنگ‌های

پایه در ورودی باغچه بوده و دیگری پایه سنگی مقرنس مشعلی است که از نوع

سنگ‌های کبود معمولی است.

امروزه مجموعه آرامگاه شیخ، به صورت یک مجموعه فرهنگی-هنری مورد استفاده

قرار می‌گیرد. در حال حاضر در این مجموعه کلاس‌های مختلف علمی و فرهنگی

برگزار می‌شود. مجموعه دارای کتابخانه عمومی و تخصصی در زمینه ادب و عرفان

اسلامی، سالن کنفرانس و چایخانه سنتی نیز است. گفته شده در دهه هفتاد

خورشیدی بر فضای آرامگاه افزوده شده و به وسیله خیرانی در شهر شبستر

مجموعه آرامگاه از نظر فیزیکی مرمت شده است.

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

 

سنگ قبر محمود شبستری

شیخ محمود شبستری

Related image

شیخ علاوه بر کتاب گلشن راز، دارای مثنوی سعادت‌نامه نیز است. مثنوی

سعادت‌نامه کتابی است عرفانی به نظم، که بر وزن حدیقه‌الحقیقه سنایی سروده

شده است. این مثنوی دارای سه هزار بیت است که مشتمل بر حکایات و تمثیلات

بوده و نیز شرح حال و آثار پنج نفر از عرفای مشهور تبریز در قرن ششم را در خود

جای داده است. کتاب یک منظومه حکمی است و در هشت باب تنظیم شده است.

علاوه براین شیخ دارای آثار دیگری به نثرمیباشد

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۸ و ساعت 9:44 |

Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​​ ​​ ​​ ​ ​​

​​ ​​

Awakening: A Different Voice

Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty​ ​ ​​Geometric Patterns animated gif gifs hypnotic trippy via Filling My Soul with Love & Beauty

 

Image result for ‫رابعه بلخی‬‎

Rêve de mer...

Join Us!زنده گینا مه رابعه بلخی Join Us!

RABIA BALKHI PROFILE

------------------------------------

Join Us!رابعه بنت کعب القزداریJoin Us!

 

رابعه بلخی، اولین زن شاعر فارسی زبان است. او در قرن چهارم هجری قمری و هم دوره با رودکی، پدر شعر فارسی، زندگی می کرد. کعب قزداری، پدر رابعه و والی بلخ، سیستان، قندهار و بست بود. کعب دخترش را بسیار دوست داشت و او را مورد احترام قرار می داد. رابعه علوم ابتدایی آن زمان را از پدرش آموخت و در نوجوانی به سمت شعر گرایش پیدا کرد. کعب قزداری به سبب احترام و علاقه ای که نسبت به دخترش داشت، او را زین العرب می خواند. رابعه بلخی در نقاشی، شمشیرزنی و اسب سواری نیز مهارت داشت. اما هیج هنری چون شعر او را زبانزد و مشهور نکرده است. از القاب رابعه بلخی نیز می توان زین العرب، مگس رویین، رابعه قزداری و رابعه کعب را نام برد.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

 

 

 

 

 

lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb​ ​lites rgb

 شاعر زن پارسی سرا

om namah shivaya: principle of body

beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ” beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”beesandbombs: “ rgb rectangles ”

آرامگاه رابعه بلخیجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

رابعه بنت کعب القزداری، دختر کعب، اگرچه زن بود اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی. فارس هر دو میدان و والی هر دو بیان. بر نظم تازی قادر و در شعر پارسی به غایت ماهر. با غایت ذکاء خاطر و حدت طبع. پیوسته عشق باختی و شاهدبازی کردی و او را مگس رویین خواندندی…

جملات فوق توصیفاتی ست که محمد عوفی در کهن ترین تذکره ی شعر فارسی، لباب الالباب، در مورد رابعه نوشته است.جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

نوشته بالای قبر رابعه بلخی

نوشته بالای قبر رابعه

نگارا بی تو چشمم چشمه سار است
همه رویم به خون دل نگار است
ربودی جان و در وی خوش نشستی
غلط کردم که بر آتش نشستی

 

 


منم چون ماهیی بر تابه آخر
نمی آیی بدین گرمابه آخر؟
نصیب عشق این آمد ز درگاه
که در دوزخ کنندش زنده آن گاه

 

 


مرا بی تو سر آمد زندگانی
منت رفتم تو جاویدان بمانی

Related image

 

رابعه بلخی را مادر شعر فارسی نامیده اند. در دوره ای که دختران از خواندن و نوشتن منع می شدند، رابعه نزد پدرش علم می آموخت. حمایت های کعب از دخترش و استعداد و علاقه ی خود رابعه باعث شد که او پا از کنج مطبخ فراتر بگذارد. رابعه وارد دنیای شعر شد تا ادبیات فارسی برای نخستین بار قریحه ای زنانه را به خود ببیند. احساس او که از شوقی خالصانه و شوری عاشقانه سرچشمه می گرفت، در قالب کلمات ریخته می شد. هرچند برادرش حارث بسیاری از اشعار و متون او را از بین برد، اما نتوانست قریحه و روح شعردوست او را نابود کند. رابعه چنان تبحری در سرودن شعر داشت که بزرگانی چون عطار، رودکی، جامی و ابوسعید

 

ابوالخیر او را ستوده اند.جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

داستان عشق رابعه و بکتاش

شاید مهم ترین دلیل ماندگاری نام رابعه حمایت پدرش بوده است. کعب رابعه را بسیار دوست داشت و او را زینت عرب می دانست. اما بعد از مرگ کعب، حارث برادر رابعه بر جایگاه پدر تکیه زد. طبق روایات تاریخی رابعه عاشق یکی از افراد دربار برادرش به نام بکتاش شد. او بکتاش را بسیار دوست داشت و برای او شعر می سرود. بکتاش هم بعد از مدتی عاشق رابعه شد. وقتی حارث از این عشق باخبر شد، آنها را به زندان افکند. عده ای از مورخان هم می گویند که حارث، خواهرش رابعه را کشت. بکتاش نیز وقتی خبر مرگ معشوقه اش را شنید، بسیار خشمگین شد. او شبانه از زندان فرار کرد و حارث را کشت. سپس بر سر مزار رابعه رفت و در آنجا خودش را نیز کشت.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

Wallpapers Honor View 10

 

 

 

Puerto Vallarta Photograph - Sunset In The Frawn by Jason Blalock

 

 

Living a Life in Flower

There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!​ ​There's a lot designers can do with just black and white. A collection of op-art inspired animated art, black & white only!

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

..................................................................

Join Us!اشعارJoin Us!

............................................................................

ز بس گل که در باغ مأوا گـرفت

چمن رنگ ارژنگ مـانا گـرفت

Wow

شبا نافه مشک تبت نداشت

جهان بوی مشک از چه معنا گرفت

Wow

مگـر چشم مجنون به ابر اندر است

که گل رنگ رخسار ليلی گرفت

Wow

به می ماند اندر عقيقش قـدح

سرشکی که در لاله مأوا گرفت

Wow

قدح گـير چندی و دنيا مگـــير

که بدبخت شد آنکه دنيا گـرفت

Wow

سـر نرگس تازه از زر و سيم

نشان سر تاج کسری گرفت

Wow

چو رهـبان شـد اندر لباس کبود

بنفشه مگــــر دين ترسا گـــرفت

Wow

 

عشــق او باز اندر آوردم به بند

کـــوشش بسيار نامد سودمند

Wow

عشق دريايی کرانه نا پديد

کی توان کردن شنا ای هوشمند؟

Wow

عاشقی خواهی که تا پايان بری

پس ببايد سـاخت با هر ناپسند

Wow

زشت بايد ديد و انگاريد خـوب

زهر بايد خورد و پنداريد قند

Wow

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشيدن سخت تر گردد کمند

Wow

¡Hola! Llevo un tiempo utilizando PicsArt para editar mis imágenes y me encanta. Creo que te va a gustar, ¡pruébalo!\n

 

الا ای بـاد شـــبگـیـری پیــــــام مـــن بــه دلـبر بر

    بگــو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر     

  به قهـــر از مــن فگندی دل به یک دیدار مهرویا 

   چنان چــــون حیدر کـــرار دران حصن خیبر بر  

تو چـــون مـاهی و من مـاهی همی سوزم بتابد بر

غم عشقت نه بس باشـــــد جفــــا بنهادی از بربر 

تنم چـــــون چنبری گشـــته بدان امیــــد تا روزی

ز زلفــــت برفتـــد ناگـــه یـــکی حلقه به چنبر بر 

ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبــــــول دارم

که هــــرگـــز سود نکند کس به معشوق ستمگـر بر

اگر خواهی که خوبان را به روری خود به عجز آری

   یکی رخســـار خـــوبت را بدان خــوبان برابر بر  

    ایا موذن بکار و حال عــاشــق گــر خبر داری   

   سحـــرگـاهـان نگـاه کــن تو بدان الله اکبـــر بر  

  مدارای “بنت کعب” اندوه که یار از تو جـدا ماند 

   رســـن گــــرچه دراز آید گـــذ ردارد به چنبر بر  

Join Us!

مرا بعشق همی متهم کنی به حیل

 چه حجت آری پیش خدای عزوجل 
به عشقت اندر عاصی همی نیارم شد

 بذنبم اندر طاغی همی شوی بمثل 
نعیم بی تو نخواهم جحیم با تو رواست

 که بی تو شکّر زهر است و با تو زهر عسل 
بروی نیکو تکیه مکن که تا یکچند

 به سنبل اندر پنهان کنند نجم زحل 
هرآینه نه دروغ است آنچه گفت حکیم

 فمن تکبر یوماً فبعد عز ذل  

*****************************

دعوت من بر تو آن شد کایزدت عاشق کناد

 بر یکی سنگین‌دل نامهربان چون خویشتن 
تا بدانی درد عشق و داغ هجر و غم کشی

 چون بهجر اندر بپیچی پس بدانی قدر من

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۶ مهر ۱۳۹۸ و ساعت 16:4 |

 

مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی

Image result for ‫عرفی شاعر شیرازی‬‎

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

 متخلص به عرفی

Taj Mahal in Agra, India Linn and Judy www.corporatetravelagency.net

 

مولانا محمد بن خواجه زین‌الدین علی بن جمال‌الدین شیرازی ملقب به جمال‌الدین و متخلص به عرفی از مشاهیر و شعرای شیراز در قرن دهم هجری است. وی درسال ۹۶۳ هجری قمری متولد شد. در زادگاهش به تحصیل علم و دانش پرداخته و به قدر توان در موسیقى و خط نسخ مهارت بدست آورد. از جوانى به سرودن شعر تمایل داشت، دیرى نپایید که در شیراز شهرت یافت و به محافل ادبى آن شهر راه پیدا کرد. در اوان جوانى از راه دریا به هندوستان مهاجرت کرد و با فیضى دکنى برخورد کرد و مصاحبت وى را اختیار نمود و سپس توسط وى با حکیم مسیح‌الدین ابوالفتح گیلانى آشنا شد و در قصیده‌اى مدح او را گفت. ابوالفتح گیلانى نیز او را به عبدالرحیم خانخانان، سهپسالار ادب‌پرور جلال‌الدین اکبرشاه، معرفى کرد و از آنجا در سلک مداحان ویژهٔ اکبرشاه در لاهور درآمد. عرفى همچنان در لاهور به سر برد تا درسال ۹۹۹ هجری قمری در سن سی و شش سالگی درگذشت. پس از چندى پیکرش را به نجف منتقل کردند. شهرت او در قصیده‌سازى و از سخنسرایان بنام سبک هندی است. عرفى در قالبهاى دیگر شعر نیز طبع‌آزمایى کرده اما مهارت او در قصیده دیگر سروده‌هاى وى را تحت‌الشعاع قرار داده است. «کلیات» اشعار عرفى مشتمل بر چهارده هزار بیت شامل قصیده و رباعى و مثنوى و قطعه است. جمال‌الدین دو مثنوى به نامهاى «مجمع الابکار» و «فرهاد و شیرین» و رساله‌اى به نثر دربارهٔ تصوف به نام «نفسیه» نیز نگاشته است.

 

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

​ آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل
در دامنش آویز که با وی خبری هست

Foto animada

سلام مهربان.خوش آمدینه شکیب توبه از می، نه ادب ز ما به مستی ​​سلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیکه به چین زلف ساقی بکنم دراز دستیسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیچو کشی ز ناز لشکر، تو بگو فدای من شوسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیکه گران نمی فروشد، به تو کس متاع هستیسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیچه عقوبت است یا رب، من عافیت گزین راسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدینه گمان زود مردن، نه امید تندرستیسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیهمه نقد جنس ایمان، به تو بر فشاندم اکنونسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیتو و ننگ آن بضاعت، من و عیش و تنگدستیسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیره طاعت تو یا رب، که رود چنانکه شایدسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیچو نیاید از برهمن، به سزا صنم پرستیسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیگلهٔ نیامدن ها، گل وعده هاست، ور نهسلام مهربان.خوش آمدی

سلام مهربان.خوش آمدیبه همین خوش است “عرفی”، که تو نامه ای فرستیسلام مهربان.خوش آمدی

Sooo  cute.. #colorfulbird #beautifulbird #bird​ ​


تا قدم بر اثر نام و نشان خواهد بود

گوشهٔ دامن ما وقف میان خواهد بود

 می نمودند ملایک به ازل عشق به هم

کاین گهر دست زد بی بصران خواهد بود

 گر شود کون و مکان زیر و زبر در ره عشق

صورت ناصیه بر خاک عیان خواهد بود

 جز به بازار قیامت ، دل پرخون، زنهار

مفروشید که این جنس گران خواهد بود

 دیده بی نور شد ازگریه، خدایا به ازل

گفته بودی که به جایی نگران خواهد بود

 دلم آخر به تماشاگه دیدار آورد

تا کی این آئینه در آئینه دان خواهد بود

 دست فرسوده شود آخر و گمنام شوم

من گرفتم هنرت نقد روان خواهد بود

 به سرانجام جم و کی چه نهم بیهده گوش

کمترین بازی افلاک همان خواهد بود

 “عرفی”  از پیر مغان دست نداری هر چند

بر دلت بستن زنار گران خواهد بود

 


PRETTY MUSLIMAH

من صید غم عشوه نمایی که تو باشی

بیمار به امید دوایی که تو باشی

لطفی به کسان گر نکند عیب بگیرند

غارت زده ی مهر و وفایی که تو باشی

مردم همه جویند نشاط و طرب و عیش

من فتنه و آشوب بلایی که تو باشی

ای بخت ز شاهی به گدایی نرسیدیم

در سایه ی میمون همایی که تو باشی

از بس که ملائک به تماشای تو جمع اند

اندیشه نگنجد به سرایی که تو باشی

خورشید به گرد سر هر ذره بگردد

آن جا که خیال تو و جایی که تو باشی

“عرفی” چه کند گر به ضیافت بردش وصل

با نعمت دیدار گدایی که تو باشی

 


GIF A neutral spot had been reached - Berner, Oberland

تشنه ام رطل گران خواهم گزید

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

آتش آتش نشان خواهم گزید

جنت ار عرض متاع خود دهد

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

انتعاش ابلهان خواهم گزید

گر به خون خوردن دهندم اختیار

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

خون گنج شایگان خواهم گزید

نفس اگر یوسف شود نیکو بود

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

گرگ را یوسف به جان خواهم گزید

گفته بودم چون بدین در شه شوم

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

برتر از ملک کیان خواهم گزید

آنچه بگزینم بگیرند ار ز من

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

آنچه بستانم از آن خواهم گزید

این ندانستم که از بخت زبون

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

آنچه “عرفی” خواهد، آن خواهم گزید

Related image

 

در ازل رفتم به سیر کعبه و یاری نبود

آمدم در دیر، راهب بود و بیکاری نبود

#gif #trippy

کفر و دین و کعبه و دیر از ازل بودند، لیک

صلح و جنگی بر سر تسبیح و زناری نبود

#gif #trippy

در سبک روحی مثل بودند طاعت پیشه گان

از مصلای ریا بر دوش کس باری نبود

#gif #trippy

سیر کوی زاهدان کردم، چه ها دیدم، مپرس

هیچ سر بی کوبش سنگی و دیواری نبود

#gif #trippy

باز کردم دیده را دزدیده بر باغ مجاز

مشت زاغی آشنایان بود، جز خاری نبود

#gif #trippy

در تماشاگاه حسن، اهل نظر بودند جمع

دیده ها بگشوده و محروم دیداری نبود

#gif #trippy

بر سر خم رفتم و زاهل خرابات مغان

اولین جوش خم می بود و هشیاری نبود

#gif #trippy

از لب هر ذره ام خون اناالحق می چکد

طعنه ی نامحرم و اندیشه ی داری نبود

#gif #trippy

عشق بود، اما دل خود می گزید و جان خویش

بود بیماری ولی مجنون بیماری نبود

#gif #trippy

عشق اگر غم داد، جان و دل ستد، عیبی مکن

تیغ اول بود آشوب خریداری نبود

#gif #trippy

همچو لذت در شدم در ریشه ی دل های ریش

راست گویم خون دل بودست، خونخواری نبود

#gif #trippy

داستان هستی “عرفی” و دعوی های او

این زمان گویا برآمد، در ازل باری نبود

 


-TRANDAFIRUL56- - Comunitate - Google+

اهل معنی سر به صحرای درونم داده اند

جلوهٔ شیرین نشان قد چونم داده اند

 

دیگران در انتعاش از نغمه و من در ملال

وه چه ذوقی از نوای ارغنونم داده اند

 

بسته ام صد رخنه از دین بهر تعمیر حرم

خشتی از بهر الصنم بهتر ز کونم داده اند

 

از تماشای درون بزم زارم بی نصیب

رخصت نظاره گاهی از برونم داده اند

 

تاب زخم ناوک صیدافکنانش حیف نیست

کز شکارستان دل صیدی زبونم داده اند

 

مژدهٔ افسون ز هاروتم پریشان تر کند

 

من که باطل نامهٔ سحر و فسونم داده اند

گر بنوشم آب حیوان، عیب گیرند و رواست

 

من که در طفلی به جای شیر، خونم داده اند

جاودان ماند به گرداب محبت تا ابد

 

این بشارت “عرفی” از بخت زبونم داده اند

 


Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

منصور و ان الحق زدن و دار و دگر هیچ

ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ

گر راه به مراسم کده ی عشق بیابی

الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ

 

بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ

کای وای ز محرومی دیدار و دگر هیچ

 

از کعبه گر این بار برون ام بگذارند

ناقوس به دست آرم و زنار و دگر هیچ

 

“عرفی”  به غلط شهره به زرق است ببینید

صد گل زده بر گوشه ی دستار و دگر هیچ


ℓσηgє∂єν¢ | Just another WordPress.com site | Página: 93

گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست

تا ریشه در آب است امید ثمری هست

هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار

بر بام و در دوست پریشان نظری هست

چندین به پریشانی آن طره چه نازی

در زلف تو از زلف تو آشفته تری هست

منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق

این نشئه مرا گر نبود با دگری هست

آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل

در دامنش آمیز که با وی خبری هست

هرگز قدری غم ز دلم دور نبوده است

شادی است که او را سر و برگ سفری هست

تا گفت خموشی به تو راز دل “عرفی”

دانست که در ناحیه غماز تری هست

 


یک سخن نیست که خاموشی از آن بهتر نیست

نیست علمی که فراموشی از آن بهتر نیست

اینک اصحاب حرم ، جرعه زنی، نزع و صلاح

کو صلاحی که قدح نوشی از آن بهتر نیست ؟

گر چه از هم نفسان جمله وفا می بینم

آن وفا کو که جفا کوشی از آن بهتر نیست

هست هشیاری آسوده دلان قابل راز

این قدر هست که بیهوشی از آن بهتر نیست

گفتی ام :عیب تو “عرفی”، به چه پوشیم، بگو

هر لباسش که تو پوشی از آن بهتر نیست

 


. * #meiko_flora_member #vscodeklansor_flower #best_moments_flower #flowerzdelight #ok_myflowers #fm_alltags #funda_flowers…

 

گفت و گوی غم یعقوب بود پیشه ی ما

بوی پیراهن یوسف دهد اندیشه ی ما

اندر آن بیشه که با شیر دُمم آفت نیست

روبه از بی جگری رم کند از بیشه ی ما

کوهکن صنعت ما داشت ولی فرق بسی است

قوت بازوی دل می طلبد تیشه ی ما

در دل ما غم دنیا غم معشوق شود

باده گر خام بود پخته کند شیشه ی ما

“عرفی” افسانه تراشی به خموشی بفروخت

لله الحمد که آزاد شد از پیشه ی ما


Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

دادم به چشم او دل اندوه پیشه را

غافل که مست می شکند زود شیشه را

 

ای مدعی بکوش که محکم گرفته است

عشق همیشه، دامن حسن همیشه را

در بیستون به صورت شیرین نگاه کن

تا حسن چون به سنگ فرو برد ریشه را

فرهاد را چه ذوق که او با وجود دل

در کار زخم سنگ کند زخم تیشه را

“عرفی” ببین فسردگی کشت ماهتاب

امشب که در بغل ننهادیم شیشه را


Related image

 

نی مهر دوست دارم ، نی کین دشمنان را

یک طور دوست دارم بی مهر و مهربان را

غم می کشد عنانم من هم شتاب دارم

از هم دعا بگویند یاران شادمان را

مستانه گر بتازم، عیبم مکن که شوقش

گرمی دهد به مرکب، نرمی دهد عنان را

گفتم به گوش توفیق، ای دشمن مروت

تا کی فراق خرمن این مور ناتوان را

گفتا مروت این است، کز پا در افکنیمش

تا آن که جوید از غیر، وز خود نیابد آن را

آوارگیست رهبر در وادی محبت

توفان بود معلم دریای بی کران را

“عرفی” به گیتی از خلد آمد که باز گردد

غافل که تازه پرواز گم سازد آشیان را

Related image

See the source imageعشق کو تا در بیابان جنون آرد مراSee the source image

تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا

در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست

تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا

در بهشتم کن خدایا تا نمانم شرمسار

تا که از شرم گنه دوزخ برون آرد مرا

می رود اندیشه ام در کعبه از دیر مغان

می برد باری نمی دانم که چون آرد مرا

گر بنالم “عرفی” از عقل و خرد معذور دار

See the source imageمن به این وادی نه خود آیم، جنون آرد مراSee the source image


می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را

میکده ی کرشمه کن، گوشه ی چشم مست را

آمده فوج تازه ای ، جمله شهادت آرزو

خیز و شراب و دشنه ده ،غمزه ی تیز مست را

خیز و سماع شوق کن، چند به حکم عافیت

در شکنی به گوش دل، زمزمه ی الست را

زلف شکن فروش را ، بر دل من متاع کش

 یاد زمانه ده ز نو، قاعده ی شکست را

گرم زیارت حرم، گشت ز بیخودی ، ولی

یا صنم است بر زبان، “عرفی” بت پرست را


Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

 

امید عیش کجا و دل خراب کجا

هوای باغ کجا، طایر کباب کجا

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

به می نشاط جوانی به دست نتوان کرد

سرور باده کجا، نشأ شباب کجا

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

به ذوق کلبه ی رندان کجاست خلوت شیخ

حریم کعبه ی خلوت کجا، شراب کجا

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

بلای دیده و دل را ز پی شتابانم

کسی نگویدم ای خان و مان خراب کجا

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

بلند همتی ذره داع می کندم

وگر نه ذره کجا، مهر آفتاب کجا

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

نوای عشق ابد می سرود “عرفی” دوش

کجاست مطرب و آهنگ این رباب کجا

Post anything (from anywhere!), customize everything, and find and follow what you love. Create your own Tumblr blog today.

See the source image در وصف خويشتنSee the source image

آن باغ داغ پررر آذر طبيعتم

کش برگ و بر ز اخگر و طيرش سمندر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن روضه ام که هر شجرش راکه باغبان

آبش ز خون دل ندهد خشک و بي بر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن پاي تا بسر همه زخم و جراحتم

کورا بخواب عافيت ، الماس بستر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن خسته ام که در تب صفر او جوش خون

فصادش ، آتش جگر و شعله نشتر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن هدهدم که در چمن لاله زار عشق

تاجش ز شعله شجر طوربرسر است

آن تيغ آب داده ز هر ملامتم

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

کش پاي تاسر از اثر زخم جوهر است

آن شعله دوست هيزم خشکم که خاک وي

صندل فروش ناصيه عودوعنبر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن کشتيم که بر زبر بحر شعله موج

آشوبگاه موجه طوفانش معبر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن بحر جوهري طلب و تشنه دوستم

کش برق موج و آبله سينه گوهر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن کشته ام که در دهن زخم هاي او

قناد خانه هاي لبالب ز شکر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن عالمم کش از زبر عرش تاثري

اشيا بدون صورت نوعي ، مصور است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

آن ره نوردوادي بيت المقدسم

کوراصداي عطسه جبريل رهبر است

Image result for http://abbasloo-art-culture.blogfa.com/

کوته کنم عبارت و معني کنم دراز

آن بلبلم که نغمه زن باغ حيدر است

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۸ و ساعت 17:49 |

via GIPHY

http://s3.picofile.com/file/8196832534/www_roozgozar_com_2319.gif

​ ​​ ​​ ​​ ​​ ​​ ​​ ​​ ​

 

​ ​​ ​​ ​​ ​​ ​​

 در محضر شاطر عباس صبوحی  

ایران زمین جایگاه شاعران و بزرگان پرآوازه ای است که نام و آثارشان بر بلندای ادبیات جهان درخشیده و درخشان است. گاه به نام شاعرانی شنیده می شود که با تمام گمنامی در ادبیات و شعر چنان خوش درخشیده اند که نام نبردن و نشناختنشان بی حرمتی به ساحت شعر و ادب پارسی است وشاطر عباس صبوحی  از آنجمله است

​ ​ Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

  وی از شاعران خوش ­قریحه،  و با استعداد کافی در غزل و رباعی بود و اشعارش، بسیار روان، ساده و درخور فهم عموم مردم است. شاطر عباس غیر از غزل، آثار دیگری از قبیل: مسمط، مخمس، رباعی و دوبیتی نیز دارد. مجموع اشعار بجا­مانده از او، حدود300بیت است. ​

Una luz rebotó en mis ojos e hizo que me fijara de donde provenía, era una perla rosa coral

 

  

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
دل باز ده آغاز مکن قصه ی نو


افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف
گفتا که دلت بجوی و بردار و برو

 

Apaixonados por flores - Comunidade - Google+

 starry night by pureblindingcolour

                    

شاطرعباس فرزند محمدعلی در تاريخ 1275 شمسی در قم متولد شده و در تهران به شغل نانوایی اشتغال داشته است. صبوحی شاعری است لطيفه پرداز و خوش قريحه كه طبع روانش پرده بر روی بی سوادی او كشيده است. اين كه كلمه بی سوادی را درباره اش به کار می بريم از اين جهت است كه او شاعری را از كسی نياموخته و به مكتب نرفته و استادی نديده است و بنا بر اشتهاری خواندن و نوشتن نيز نمیدانسته اگر اين معن صحيح باشد و باور كنيم كه سواد نداشته و خواندن و نوشتن نياموخته است بايد اعتراف كرد كه قريحه ی او چنان عالی و سرشار بوده كه اين نقص را جبران كرده است ولی از نظر دور نبايد داشت كه علاقه اش به شعر و شاعری او را به شنيدن و حفظ کردن اشعار و غزليات شعرای پيشين وا داشته و همين امر يك مبدا عالی و سرچشمه ی الهام بخش برای شاعری او قرار گرفته است. معروف است كه وقت نان پختن نويسنده ای را كنار خود مینشانده و در ضمن كار شعر میسروده و نويسنده يادداشت میكرده است. وفات او در سال 1315 شمسی بوده است.

 Landspace

 اشعار شاطر عباس صبوحی قمی

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3d/%D8%B4%D8%A7%D8%B7%D8%B1_%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D8%B5%D8%A8%D9%88%D8%AD%DB%8C_%D9%82%D9%85%DB%8C.jpg

 

GEOMETRIC AESTHETIC

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  روزه بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 

Moonlight reflecting over the ocean through ancien...

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آرى افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را به گمانى که شب است

شحنه اندر عقب است و من از آن می ترسم
که لب لعل تو آلوده به ماء العنب است

زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد
ای عجب نقطه خال تو به بالاى لب است

یارب این نقطه لب را، که به بالا بنهاد؟
نقطه هرجا غلط افتاد، مکیدن طلب است

منعم از عشق کند زاهد و آگه نبود
شهرت عشق من از ملک عجم تا عرب است

عشق آن است که از روی حقیقت باشد
هر که را عشق مجازی است حمال الحطب است

گر صبوحى به وصال رخ جانان جان داد
سودن چهره به خاک سر کویش ادب است

 

 Wallpaper 🇺🇸... By Artist Unknown🇺🇸...

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  دعا  بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 

دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد

افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد

آمد به بزم و ، دید من تیره روز را

ننشست و رفت تنگی جا را بهانه کرد

رفتم به مسجد از پی نظاره ی رخش

بر رو گرفت دست و ، دعا را بهانه کرد

آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان

بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد

خوش میگذشت دوش صبوحی بکوی او

بر جا نشست  و، شستن پا را بهانه کرد

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  بت عیار بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 

کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار خار
در ره عشق تو اندر کوچه و بازار زار

در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست دوست
جز تو در عالم نخواهم ای بت عیار یار

از دهانت کار گشته بر من دلتنگ تنگ
با لب لعل تو دارد این دل افکار کار

هر چه میخواهی بکن با من تو ای طناز ناز
گر دهی یک بوسه ام زان لعل شکربار بار

ساقیا زآن آتشین می ساغری لبریز ریز
تا به مستی افکنم در رشته ی زنّار نار

مطربا بزم سماع است و بزن بر چنگ چنگ
چشم خواب آلودگان را از طرب بیدار دار

ای صبوحی شعر تو آرد به هر مدهوش هوش
خاصه مدهوشی که گوید دارم از اشعار عار

 

featherfurl: “7 Days of GIFs: Day 5 ”

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  غزل بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 

دو چشم مست تو خوش می کشند ناز ازهم
نمی کنند دو بدمست احتراز از هم

شدی به خواب و به هم ريخت خيل مژگانت
گشای چشم وجدا کن سپاه ناز از هم

ميان ابرو وچشم تو فرق نتوان داد
بلا و فتنه ندارند امتياز از هم

کس از زبان تو با ما سخن نمی گويد
چه نکته ايست که پوشند اهل راز از هم

شب فراق تو بگسيخت در کف مطرب
زسوز سينه ی من پرده های ساز از هم

به باغ سرو وصنوبر چو قامتت ديدند
خجل شدند زپستی دو سر فراز از هم

تو در نماز جماعت مرو که می ترسم
کشی امام و بپاشی صف نماز از هم

تو بوسه از دو لبت دادی و  صبوحی  جان
به هيچ وجه نگشتيم بی نياز از هم

But split in two triangle yet somehow fully incorporating how big the moon is in this.. love the palm trees

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  دوبیتی بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 

مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت

یــــاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت


قــربان وفـاتم به وفاتــــم گذری کن

تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت

beautiful!



بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  صبوحی - دوبیتی‌ها بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 

════════════════
چشمان تو با فتنه به جنگ آمده است
ابروی تو غارتِ فرنگ آمده است

هرگز به دل تو ناله تأثیر نکرد ؛
اینجاست که تیر ما به سنگ آمده است !
────────────────
مُردم از حسرت آهو روشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان

نیک‌رویان جهان را چو سرشتند ز گِل ،
سنگی اندر گِلشان بود ، همان شد دلشان !
────────────────
برداشت سپیده‌دم حجاب از طرفی
بگْرفت نگار من نقاب از طرفی

گر نیست قیامت ، از چه رو گشته عیان
ماه از طرفیّ و آفتاب از طرفی ؟!



 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com  صبوحی - تک‌بیت‌ها بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com 


════════════════
من که تا صبح ، دعاگوی تو هستم همه شب
چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا ؟!
────────────────
مریض عشق را نبْود دوایی غیر جان دادن
مگر وصل تو سازد چاره ، درد انتظارم را
────────────────
سرو را با تو چه نسبت ؟ مه نو را چه نشان ؟
قامتی مُعتدل و طلعت زیباست تو را
────────────────
روز ماه رمضان ، زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه‌ی خود را به گمانش که شب است !
────────────────
شاهکاری هست هر صنعتگری را در جهان ؛
شاهکار آفرینش ، خلقت زیبای توست
────────────────
از بس که نظر بر گُلِ رخسار تو دارم ،
شد شهره به هر شهر که خورشید پرستم !
────────────────
تو در نماز جماعت مرو ؛ که می‌ترسم
کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم !
────────────────
مرا هوای پریدن نبود از پی طوبی ؛
بهشتِ روی تو دیدم ، از آشیانه پریدم
────────────────
شرحی از یوسف گمگشته‌ی خود گر بدهم ،
شهرت گریه‌ی یعقوب ، مسلّم شکنم !
────────────────
به خواب دیده‌ام آن چشم نیم‌خوابش دوش ؛
گمان مبر که رَود دیده‌ام به خواب امشب ...
═══════ * ═══════


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

پدر خواهد ببرّد زلفکان چون کمندش را  

پسر حیران که چون سازد گرفتاران بندش را

 

کند کوتاه دست از زلف و از لعل شکر خندش

نداند کاین دو هندو پاسبانانند قندش را

 

سپندش خال و دودش زلف و آتش پرتو رویش

عبث بی دود می خواهی بر این آتش سپندش را

 

نکرده هیچ ابرو خم به قطع زلف می ماند

کمانداری که داد از دست ارپیچان کمندش را

 

صبوحی آن قدر نگذاشت آن زلف دو تا بر جا

که گیری یک شب و بوسی دو لعل نوشخندش را

 

تا بقید غمش آورد خدا داد مرا

آنچه می خواستم از بخت خدا داد مرا

 

رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم

چشم دارم که خرابی کند آباد مرا

 

نتوانم ز خدا داد بگیرم دادم

کاش گیرد ز خداداد خدا ، داد مرا

 

گر دلش سخت تر از سنگ بود نرم شود

بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا

 

من که تا صبح دعا گوی تو هستم همه  شب

چه شود گر تو به دشنام کنی یاد ، مرا

 

غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم

غمم آنست که  ترسم کنی آزاد مرا !

 

اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

شمارم مو به مو شرح غم شب های تارم را

 

برای جان سپردن کوی جانان آرزو دارم

که شاید باد و سیل او برد خاک مزارم را

 

ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن

به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را

 

به گرد عارضش چون سبز شد خط من به دل گفتم:

سیه بین روزگارم را ، خزان بنگر بهارم را

 

تمنا داشتم عین وصالش در شب هجران

صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را

 

بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان

که از شفقت بدست آرد دل امیدوارم را

 

مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن

مگر وصل تو چاره سازد چاره درد انتظارم را

 

چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت

بگوید ای برادر آن بت ناسازگارم را

 

صبوحی را سگ دربان خود خواند آن پری از مهر

میان عاشقان افزود قدر و اعتبارم را !

 

24 Excelentes Motivos Para Visitar a Escócia!                                                                                                                                                                                 Mais

ایا صیاد رحمی کن ، مرنجان نیم جانم را  

بکن بال و پرم اما مسوزان استخوانم را

 

اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من

دگر از باغ بیرون شو ، مسوزان آشیانم را

 

به گردن بسته ای چون رشتة بر پای زنجیرم

 مروت کن اجازت ده که بگشایم زبانم را

 

به پیرامون گل از بس خلیده خار در پایم

شده خونین بهر جای چمن بینی نشانم را

 

در این کنج قفس دور از گلستان سوختم، مُردم

خبر کن ای صبا از حال زارم باغبانم را

 

ز تنهایی ، دلم خون شد خدا را محرم رازی

که بنویسم بسوی دوستانم داستانم را

 

من بیچاره آن روزی به قتل خود یقین کردم

که دیدم تازه با گرگ الفتی باشد شبانم را

 

اسیرم ساخت در دست قضا و پنجه ی دشمن

دچار خواب غفلت کرد از اول ، پاسبانم را

 

via GIPHY

 

آسمان گر ز گریبان، قمر آورده برون

از گریبان تو، خورشید سر آورده برون

به تماشای خط و خال رخ چون قمرت

دلم از روزنهٔ دیده، سر آورده برون

از بناگوش و خط سبز تو بس در عجبم

کز کجا برگ گلی مشک تر آورده برون

کوری منکر شقّ القمر ختم رسل

ابرویت معجز شقّ القمر آورده برون

سرو قد، سین زنخدان تو دیدم، گفتم

چشم بد دور، که سروی ثمر آورده برون

گندم خال تو ای حور بهشتی طلعت

به خدا از همه عالم، پدر آورده برون

تا زبانش نمکی، شهد لبش کی دانی

که چه شیرین ز نمک نیشکر آورده برون

ای معلّم! به جز عاشق کُشی و دل شکنی

از دبستان چه هنر این پسر آورده برون

کمر از کوه برون آید و این ترک پسر

از کجا این همه کوه از کمر آورده برون

چو پر و بال کبوتر، هنر شاعری ام

تا به کوی تو رسد، بال و پر آورده برون

تیره کرده است صبوحی رخ آفاق، چو شب

بس که در هجر تو، آه از جگر آورده برون

 

Foto com animação

 

http://s3.picofile.com/file/8196832534/www_roozgozar_com_2319.gif

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۱ تیر ۱۳۹۸ و ساعت 1:1 |

111029B

​ ​https://i.pinimg.com/originals/01/1b/a0/011ba0b3960dd93cb34900173d3e1968.gif

July 31 2017 at 05:42AM from utrippy

☣--- Visit our art's canvas shop here ---☣ #optical illusions #optical illusions dirty #optical illusions mind blown #optical illusions art #optical illusions pictures #optical illusions drawings #optical illusions for kids #optical illusions funny #optical illusions photography #optical illusions trippy #optical illusions cool #optical illusions tattoo #optical illusions girl #optical illusions wallpaper #optical illusions scary

©️️ Fabio Vittorelli

dots24
مولوی


 

هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو dots24
 

مست و خراب می‌روی خانه به خانه کو به کو dots24
 

با کی حریف بوده‌ای بوسه ز کی ربوده‌ای dots24
 

زلف که را گشوده‌ای حلقه به حلقه مو به مو dots24
 

نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی dots24
 

خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو dots24
 

راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو dots24
 

ای دل همچو شیشه‌ام خورده میت کدو کدو dots24
 

راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن dots24
 

چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو dots24
 

در طلبم خیال تو دوش میان انجمن dots24
 

می‌نشناخت بنده را می‌نگریست رو به رو dots24
 

چون بشناخت بنده را بنده کژرونده را dots24
 

گفت بیا به خانه هی چند روی تو سو به سو dots24
 

عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر dots24
 

همچو زنان خیره سر حجره به حجره شو به شو dots24
 

گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان dots24
 

ز آنک تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو dots24
 

گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان dots24
 

حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو dots24
 

لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا dots24
 

آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو dots24
 

گفتم کو شراب جان ای دل و جان فدای آن dots24
 

من نه‌ام از شتردلان تا برمم به های و هو dots24
 

حلق و گلوبریده با کو برمد از این ابا dots24
 

هر کی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو dots24
 

دست کز آن تهی بود گر چه شهنشهی بود dots24
 

دست بریده‌ای بود مانده به دیر بر سمو dots24
 

خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد dots24
 

آنک نیازمودیش راز مگو به پیش اوdots24
  ​

☣--- Visit our art's canvas shop here ---☣ #optical illusions #optical illusions dirty #optical illusions mind blown #optical illusions art #optical illusions pictures #optical illusions drawings #optical illusions for kids #optical illusions funny #optical illusions photography #optical illusions trippy #optical illusions cool #optical illusions tattoo #optical illusions girl #optical illusions wallpaper #optical illusions scary

 


 

view from inside a small museum for historical development of Ronda   Ronda-Spain  i uploaded two today because i didn't upload any last night

 

This blog is dedicated to beautiful Gifs. There is something about a beautiful Gif that is...

​ ​ ​

Light Coming Through Antique Keyhole and Door by GaryAlvis

​ ​

GEOMETRIC AESTHETIC

​ ​

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم надежда ефимова - Google+

همچو جان بی‌سایه و چون سایه بی‌جان آمدم надежда ефимова - Google+

چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست надежда ефимова - Google+

داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم надежда ефимова - Google+

کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت надежда ефимова - Google+

سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم надежда ефимова - Google+

آتش رخسار او دیدم سپند او شدم надежда ефимова - Google+

بی‌من از من نعره سر برزد پشیمان آمدم надежда ефимова - Google+

با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن надежда ефимова - Google+

من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم надежда ефимова - Google+

سوزن مژگانش از دیبای رخسارش مرا надежда ефимова - Google+

خلعتی نو دوخت کو را دوش مهمان آمدم надежда ефимова - Google+

دوست جام می کشید و جرعه‌ها بر من فشاند надежда ефимова - Google+

خاک او بودم سزای جرعه‌ها زان آمدم надежда ефимова - Google+

از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او надежда ефимова - Google+

باک غوغاکی برم چون خاص سلطان آمد م надежда ефимова - Google+

شام‌گه زین سرنه عاشق، کستان بوسی شدم надежда ефимова - Google+

صبح‌دم زان سر نه خاقانی، که خاقان آمدمнадежда ефимова - Google+

window sensitive

☣--- Visit our art's canvas shop here ---☣ #optical illusions #optical illusions dirty #optical illusions mind blown #optical illusions art #optical illusions pictures #optical illusions drawings #optical illusions for kids #optical illusions funny #optical illusions photography #optical illusions trippy #optical illusions cool #optical illusions tattoo #optical illusions girl #optical illusions wallpaper #optical illusions scary

----برخیز که می‌رود زمستان----

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif بگشای در سرای بستان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif نارنج و بنفشه بر طبق نه http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif منقل بگذار در شبستان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif وین پرده بگوی تا به یک بار http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif زحمت ببرد ز پیش ایوان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif برخیز که باد صبح نوروز http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif در باغچه می‌کند گل افشان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif خاموشی بلبلان مشتاق http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif در موسم گل ندارد امکان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif آواز دهل نهان نماند http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif در زیر گلیم و عشق پنهان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif بوی گل بامداد نوروز http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif و آواز خوش هزاردستان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif بس جامه فروخته‌ست و دستار http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif بس خانه که سوخته‌ست و دکان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif ما را سر دوست بر کنار است http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif آنک سر دشمنان و سندان http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif چشمی که به دوست برکند دوست http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif بر هم ننهد ز تیرباران http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif سعدی چو به میوه می‌رسد دست http://s4.picofile.com/file/8185635142/FF.gif

------سهل است جفای بوستانبان------

Tulip by Maria Koltsova on 500px - #500px #koltsova #maria #tulip

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دریکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ و ساعت 17:33 |

verdant echo please peform the rite fear the old blood

A collection of images I've generated over the years, and some things I've found.

Related image

..بر چهره گل نسیم نوروز خوش است.. Related image

....در صحن چمن روی دل‌افروز خوش است.... Related image

.......از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست....... Related image

..........خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است.......... Related image

Анимированное фото

حزین لاهیجی..

 

به باغ راهِ خزان و بهار نتوان بست
به رویِ بخت درِ روزگار نتوان بست
کنارِ کِشت چه خوش می سرود دهقانی
که: سیل حادثه را رهگذار نتوان بست
مگر کسی دهنِ شیشه وا کند، ورنه
دهانِ شکوۀ ما در خمار نتوان بست
شکوفه رفت و قلندروَش این حکایت گفت
که:برگ تا نفشانند،بار نتوان بست
دی است نوبت ما بی بضاعتان،ساقی!
که عقدِ دخترِ رز در بهار نتوان بست

عرق‌فشانی آن گلعذار را دریاب

ستاره‌ریزی صبح بهار را دریاب

درون خانه خزان و بهار یکرنگ است

ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب

ز گاهوارهٔ تسلیم کن سفینهٔ خویش

میان بحر حضور کنار را دریاب

ز فیض صبح مشو غافل ای سیاه درون

صفای این نفس بی غبار را دریاب

عقیق در دهن تشنه کار آب کند

به وعده‌ای جگر داغدار را دریاب

تو کز شراب حقیقت هزار خم داری

به یک پیاله من خاکسار را دریاب

 

 

 

صائب تبریزی

 

Waiting is like loading a desired situation.Day-to-day we find ourselves in situations of waiting: in a queue, at the doctor’s, for the train to come. Waiting in front of the computer while booting or in Internet-Country while loading a page. As a Motio…

 

 

Zoor jwana

 

* مسعود سعد سلمان

رسید عید و من از روی حور دلبر دور چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور

رسید عید همایون شها به خدمت تو نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور

برسم عید شها باده مروق نوش به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور

* جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری

گر تماشا می‌کنی برخیز کاندر باغ هست با چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری

عرض لشکر می‌دهد نوروز و ابرش عارض است وز گل و نرگس مراد را چون ستاره لشکری

MAVİHAYAL

 

Girl from Hunza - Northern Pakistan

​ فروغی بسطامی:
عید آمد و مرغان رة گلزار گرفتند
وز شاخة گل داد دل زار گرفتند
نوروز همایون شد و روز می گلگون
پیمانه‌کشان ساغر سرشار گرفتند
.
.
.
منوچهری دامغانی:
نوروز، روزگار نشاطست و ایمنی
پوشیده ابر، دشت به دیبای ارمنی
از بامداد تا به شبانگاه می خوری
وز شامگاه تا به سحرگاه گل چینی

 

Portale by Mikele P on Flickr. Marrakech

Esma-ül Hüsna: 156-) Yağmur Yağması İçin Dua 1..

*هاتف اصفهانی

نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا

ز فیض ابر آزادی زمین مرده شده زنده ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا

بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا…

همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی

* قاآنی

رساند باد صبا مژده بهار امروز ز توبه توبه نمودم هزار بار امروز

هوا بساط زمرد فکند در صحرا بیا که وقت نشاطست و روز کار امروز

سحاب بر سر اطفال بوستان بارد به جای قطره همی در شاهوار امروز

رسد به گوش دل این مژده‌ام ز هاتف غیب که گشت شیر خداوند شهریار امروز

 

مولوی

آتش و آبی بباید میوه را واجب آید ابر و برق این شیوه را

تا نباشد برق دل و ابر دو چشم کی نشیند آتش تهدید و خشم ؟

کی بروید سبزه ذوق وصال کی بجوشد چشمه ها ز آب زلال؟

کی گلستان ، راز گوید با چمن کی بنفشه عهد بندد با یاسمن

کی چناری کف گشاید در دعا کی شکوفه سرفشاند در هوا ؟

کی شکوفه آستین پر نثار برفشاند گردد ایام بهار ؟

کی ز درد لاله را رخ همچو خون کی گل از کیسه برآرد زر برون

کی بیاید بلبل و گل بو کند کی چو طالب، فاخته کوکو کند ؟

 

Related image

مولوی
مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود از بلخ بیرون آمد و بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهان‌الدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او می‌توان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.

 

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

 

 

Gif Paradise

 

****

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی ​​

چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی

خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی

همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی

ای فضل خوش چو جانی وز دیده‌ها نهانی

اندر اثر پدیدی در ذات ناپدیدی

ای گل چرا نخندی کز هجر بازرستی

ای ابر چون نگریی کز یار خود بریدی

ای گل چمن بیارا می‌خند آشکارا

زیرا سه ماه پنهان در خار می‌دویدی

ای باغ خوش بپرور این نورسیدگان را

کاحوال آمدنشان از رعد می‌شنیدی

ای باد شاخه‌ها را در رقص اندرآور

بر یاد آن که روزی بر وصل می‌وزیدی

بنگر بدین درختان چون جمع نیکبختان

شادند ای بنفشه از غم چرا خمیدی

سوسن به غنچه گوید هر چند بسته چشمی

چشمت گشاده گردد کز بخت در مزیدی

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

lh3.googleusercontent.com -MOL6MG0R83c WQDZ7Z9YaSI AAAAAAAADo8 iw-o7kBmHaAOEocZk9KI9E9Bp4HqVe8OQCJoC w401-h660 2017%2B-%2B1.gif

 

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

 

Related image

 

​​

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار

که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق

نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

آفرینش همه تنبیه خداوند دلست

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند

آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

هر که امروز نبیند اثر قدرت او

غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار

کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟

یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار

وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب

به در آید که درختان همه کردند نثار

آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب

سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

باش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند

بامدادان چو سر نافهٔ آهوی تتار

مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید

صد هزار اقچه بریزند درختان بهار

باد گیسوی درختان چمن شانه کند

بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار

ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر

راست چون عارض گلبوی عرق کردهٔ یار

باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید

در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟

خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز

نقشهایی که درو خیره بماند ابصار

ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن

همچنانست که بر تختهٔ دیبا دینار

این هنوز اول آزار جهان‌افروزست

باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار

شاخها دختر دوشیزهٔ باغ‌اند هنوز

باش تا حامله گردند به الوان ثمار

عقل حیران شود از خوشهٔ زرین عنب

فهم عاجز شود از حقهٔ یاقوت انار

بندهای رطب از نخل فرو آویزند

نخلبندان قضا و قدر شیرین کار

تا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت

زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار

سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی

هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار

شکل امرود تو گویی که ز شیرینی و لطف

کوزه‌ای چند نباتست معلق بر بار

هیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است

به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهار

حشو انجیر چو حلواگر استاد که او

حب خشخاش کند در عسل شهد به کار

آب در پای ترنج و به و بادام روان

همچو در زیر درختان بهشتی انهار

گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین

ای که باور نکنی فی‌الشجرالاخضر نار

پاک و بی‌عیب خدایی که به تقدیر عزیز

ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار

پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور

نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگار

چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ

انگبین از مگس نحل و در از دریا بار

نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن

و اندکی بیش نگفتیم هنوز از بسیار

تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او

همه گویند و یکی گفته نیاید ز هزار

آن که باشد که نبندد کمر طاعت او

جای آنست که کافر بگشاید زنار

نعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست

شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار

این همه پرده که بر کردهٔ ما می‌پوشی

گر به تقصیر بگیری نگذاری دیار

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟

تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار

فعلهایی که ز ما دیدی و نپسندیدی

به خداوندی خود پرده بپوش ای ستار

سعدیا راست روان گوی سعادت بردند

راستی کن که به منزل نرود کجرفتار

حبذا عمر گرانمایه که در لغو برفت

یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار

درد پنهان به تو گویم که خداوند منی

یا نگویم که تو خود مطلعی بر اسرار

 .•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•*..*•.

Image result for ‫زندگی سعدی خلاصه‬‎

 

سعدی

 

مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی شاعر و نویسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. تخلص او "سعدی" است که از نام اتابک مظفرالدین سعد پسر ابوبکر پسر سعد پسر زنگی گرفته شده است. وی احتمالاً بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری زاده شده است. در جوانی به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و به تحصیل ادب و تفسیر و فقه و کلام و حکمت پرداخت. سپس به شام و مراکش و حبشه و حجاز سفر کرد و پس از بازگشت به شیراز، به تألیف شاهکارهای خود دست یازید. وی در سال ۶۵۵ سعدی‌نامه یا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (۶۵۶) گلستان را تألیف کرد. علاوه بر اینها قصاید، غزلیات، قطعات، ترجیع بند، رباعیات و مقالات و قصاید عربی نیز دارد که همه را در کلیات وی جمع کرده‌اند. وی بین سالهای ۶۹۰ تا ۶۹۴ هجری در شیراز درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.


 



 

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست

فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید

ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد

هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب

به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید

ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز

که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید

چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد

که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید

من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت

که پیر باده فروشش به جرعه‌ای نخرید

بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب

که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید

بیستم مهرماه روز بزرگداشت حافظ شیرازی می‌باشد که در این ...

 

 

briannadamra: “ briannadamra.tumblr.com ”

خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به "حافظ"، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از بر داشت. "گوته" دانشمند بزرگ و شاعر و سخنور مشهور آلمانی دیوان شرقی خود را به نام او و با کسب الهام از افکار وی تدوین کرد. دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز درگذشت. آرامگاه او در حافظیهٔ شیراز زیارتگاه صاحبنظران و عاشقان شعر و ادب پارسی است.

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی

ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن

کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی

می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی

نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی

جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی

 

25 Amazing Lightning Storm Animated Gif Images - Best Animations

 

ملک‌الشعرای بهار

امام علی(ع) از زبان ملک الشعرای بهار - گفت و گو با زرتشتیان

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد. وی شش دوره نمایندهٔ مجلس شد و سالها استاد دورهٔ دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهره‌ترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانهٔ مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در بارهٔ سبک نوشته‌های منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را می‌توان نام برد.

 

 

 

 

 

بهار آمد و رفت ماه سپند

 

نگارا درافکن بر آذر سپند

به یکباره سر سبز شد باغ و راغ

ز مرز حلب تا در تاشکند

بنفشه ز گیسو بیفشاند مشک

شکوفه به زهدان بپرورد قند

به یک هفته آمد سپاه بهار

ز کوه پلنگان به کوه سهند

جهان گر جوان شد به فصل بهار

چرا سر سپید است کوه بلند ؟

حیف باشد دا آزاده به نوروز غمین

این من امروز شنیدم ز زبان سوسن

هفت شین ساز مکن جان من اندر شب عید

شکوه و شین و شغب و شهقه و شور و شیون

هفت سین ساز کن از سبزه و سنبل و سیب

سنجد و ساز و سرود و سمنو سلوی من

هفت سین را به یکی سفره دلخواه بنه

هفت شین را به در خانه بدخواه فکن

صبح عید است برون کن ز دل این تاریکی

کاخر این شام سیه ، خانه نماید روشن

رسم نوروز به جای آر و از یزدان خواه

کاورد حالت ما باز به حالی احسن

نوبهار دلپذیر و روز شادی و خوشیست

خرما نوروز و خوشا نوبهار دلپذیر

بر نشاط گل وقت سپیده دم به باغ

فاخته آوای بم زد ، عندلیب آوای زیر

 

«رهی معیری» عاشقی که هیچ‌وقت ازدواج نکرد + زیباترین اشعار

رهی معیری

 
 

dreamies.de (xm992sny6gl.gif)

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

I used “processing” to build this cool gif. Highlighted florets are multiples of Fibonacci numbers, animated from 1 to 233.

شادروان محمدحسن معیری متخلص به «رهی» در دهم اردیبهشت ماه ۱۲۸۸ هجری شمسی در تهران و در خاندانی بزرگ و اهل ادب و هنر چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ شمسی به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانهٔ سلطنتی اشتغال داشت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. وی در سالهای آخر عمر در برنامهٔ گلهای رنگارنگ رادیو در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از آن جمله است: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن چهلمین سالگرد انقلاب اکتبر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگربار در سال ۱۳۴۵، عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر وی بود. رهی معیری که تا آخر عمر مجرد زیست، در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۴۷ شمسی پس از رنجی طولانی از بیماری سرطان معده بدرود زندگانی گفت و در مقبرهٔ ظهیرالدولهٔ شمیران به خاک سپرده شد.

نوبهار آمد و گل سرزده ، چون عارض یار

ای گل تازه ، مبارک به تو این تازه بهار

 

با نگاری چو گُل تازه ، روان شو به چمن

که چمن شد زگل تازه ، چو رخسار نگار

 

لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر

کز گل و لاله بُوَد چون رخ دلبر گلزار

 

زلف سنبل شده از بادِ بهاری درهم

چشم نرگس شده از خواب زمستان بیدار

 

چمن از لاله نورسته بود چون رخ دوست

گلبن از غنچهء سیراب بود چون لبِ یار

 

خنده کن خنده ، چو سوری زطرب با دلبر

مست شو مست ، چو نرگس به چمن با دلدار

 

روز عید آمد و هنگام بهار است امروز

بوسه ای ده ای گل نورسته که عید است و بهار

 

گل و بلبل همه در بوس و کنارند زعشق

گل من ، سرمکش از عاشقی و بوس و کنار

 

گر دل خلق بُوَد خوش که بهار آمده است

نوبهار منی ای لاله رخِ گُل رخسار

 

خلق گیرند زهم عیدی اگر موقع عید

 جای عیدی تو به من بوسه ده ای لاله عِذار  

Santorini, Greece

 

 

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درچهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۸ و ساعت 0:13 |

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

☣--- Visit our art's canvas shop here ---☣ #optical illusions #optical illusions dirty #optical illusions mind blown #optical illusions art #optical illusions pictures #optical illusions drawings #optical illusions for kids #optical illusions funny #optical illusions photography #optical illusions trippy #optical illusions cool #optical illusions tattoo #optical illusions girl #optical illusions wallpaper #optical illusions scary

............بیگُم ، متخلص به رَشحه،..........

----رشحه شاعر ایرانی در دوران قاجار----

Related image

Gerbera Centrepiece Medium #34 SVG Template - Digital Download - SVG file - Cutting Machine
......گفتم که چاره غم هجران شود نشد......


در وصل یار مشکلم آسان شود نشد

یا از تب غمم شب هجران کشد نکشت

یا دردم از وصال تو درمان شود نشد

یا آن صنم مراد دل من دهد نداد

یا این صنم‌پرست مسلمان شود نشد

یا دل به کوی صبر و سکون ره برد نبرد

یا لحظه‌ای خموش ز افغان شود نشد

یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت

چون من اسیر محنت هجران شود نشد

یا از کمند غیر غزالم جهد نجست

یا ز الفت رقیب پشیمان شود نشد

یا از وفا نگاه به هاتف کند نکرد

........یا سوی او ز مهر خرامان شود نشد.......

li

چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم

به کرشمه‌های نهانی و به تفقدات زبانیم

نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی

تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم

ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان

به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم

ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من

نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم

بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین

نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم

Andreas     Botsaris    Blog: IN MOONLIGHT !

بیگم دختر هاتف، متخلص به رَشحه (۱۱۹۸ قمری - ؟) شاعر ایرانی در دوران قاجار بود.

پدر بیگم (هاتف اصفهانی)، شوهرش (میرزا علی اکبر، متخلص به نظیری)، پسرش (میرزا احمد متخلص به کشته) و برادرش (سید محمد متخلص به سحاب) نیز همگی شاعر بودند.

 

مقام شعری بیگم از برادرش سحاب بلندتر بود. او از سادات بود و مدح بعضی از دختران و پسران فتحعلی شاه قاجار می‌گفت. محمودمیرزا در تذکره نقل مجلس می‌نویسد رشحه شاعری بسیار توانا بود و با لاله خاتون و مهری هروی و مهستی گنجوی که مهتر و بهتر شعرای نسوان می‌باشند همسر و برابر است.

دیوان شعر بیگم به گفته محمودمیرزا سه هزار بیت شعر داشت که از بهترین و بزرگترین دیوان‌های یک زن شاعر ایرانی بود ولی متاسفانه در دست نیست. در تذکره نقل مجلس صدبیت از شعرهای او و ضمیمه دیوان هاتف هفتاد و پنج بیت آمده است.

تاریخ دقیق مرگ وی مشخص نیست ولی تا سال ۱۲۳۱ ق رشحه هنوز زنده بود.

Lovely trio of flowers with filter

...............ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت...............

شکر خدا که آه سحر چاره ساز گشت

در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام

محمود بین چگونه غلام ایاز گشت

فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت

دوشینه چون ز خواب غمم دیده بازگشت

کای رشحه شاد زی که ز یمن قدوم شاه

بر روی هم غمت در شادی فراز گشت

یعنی ضیا که قهر وی و لطف عام او

................این جانگداز آمد و آن دلنواز گشت................

funny gifs

Learn English with songs and SMS: Good night

می‌تپد از شوق دل در سینه‌ام گوئی که باز

تیر دل دوزی به دل ز ابرو کمانی می‌رسد

می‌کند از شوق رشحه حرز جان تعویذ عمر

سنگ جوری کز جفای پاسبانی می‌رسد

جعد مشکینش مگر سوده به خاک پای شاه

کز شمیمش برمشامم بوی جانی می‌رسد

شاه محمود جهانبخش آن که جسم مرده را

از دم جانبخش او روح روانی می‌رسد

 

 

get inspired by AAI made with love,interior,travel,inspiration


 

 

حلول ماه ربیع الاول مبارك باد


غم نه، گر خاکم به باد از تندی خوی تو رفت
غم از آن دارم که محروم از سر کوی تو رفت
گلشن خلدش شود گر جا نیاساید دگر
رشحه مسکین که محروم از سر کوی تو رفت


جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
سزای آنکه ترا برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم بین چگونه شنیدم
فلک کینه ‌گرا دوش به آهنگ جفا
نیم شب پای فرو هشت به کاشانه ما
گفتم از بهر چه کار آمده‌ای گفت که جور
گفتم از بهر چه تقصیر بود گفت: وفا
هرکجا نام زدانش همه آفاق حجاب
هر کجا ذکر به نامش همه افلاک حیا

  رشحه  : به معنی تراویده یا چکیده
‎‎

Spirál által luisbc

 

................................

See Keith S's Animated Gif on Photobucket. Click to play

 

☣--- Visit our art's canvas shop here ---☣ #optical illusions #optical illusions dirty #optical illusions mind blown #optical illusions art #optical illusions pictures #optical illusions drawings #optical illusions for kids #optical illusions funny #optical illusions photography #optical illusions trippy #optical illusions cool #optical illusions tattoo #optical illusions girl #optical illusions wallpaper #optical illusions scary

 

Woven star by Dave Whyte

(هاتف اصفهانی بر اوج قله ترجیع‌بند)

هاتف اصفهانی

یکی هست و هیچ نیست جز او

 

Creaciones Soledad

 

 


 

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

Related image

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

Related image

دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

چاکران ایستاده صف در صف

باده خوران نشسته دوش بدوش

پیر در صدر و می‌کشان گردش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی

چشم حق‌بین و گوش راز نیوش

سخن این به آن هنیئالک

پاسخ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزوی دو کون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:

ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

درد من بنگر و به درمان کوش

پیر خندان به طنز با من گفت:

ای تو را پیر عقل حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش

دوش می‌سوختم از این آتش

آه اگر امشبم بود چون دوش

گفت خندان که هین پیاله بگیر

ستدم گفت هان زیاده منوش

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم

فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی دیدم

مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت

این حدیثم سروش گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

Related image

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد

گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را

سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را

پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را

بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را

بر دو کون آستین‌فشان بینی

دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری

وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی

وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

Santorini, Greece

 

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار

کوروش قائد و عصا طلبی

بهر این راه روشن و هموار

چشم بگشا به گلستان و ببین

جلوهٔ آب صاف در گل و خار

ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در این گلزار

پا به راه طلب نه و از عشق

بهر این راه توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بود پیش عقل بس دشوار

یار گو بالغدو و الآصال

یار جو بالعشی والابکار

صد رهت لن ترانی ار گویند

بازمی‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پای اوهام و دیدهٔ افکار

بار یابی به محفلی کآنجا

جبرئیل امین ندارد بار

این ره، آن زاد راه و آن منزل

مرد راهی اگر، بیا و بیار

ور نه ای مرد راه چون دگران

یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

هاتف، ارباب معرفت که گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مغ و دیر و شاهد و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

که به ایما کنند گاه اظهار

پی بری گر به رازشان دانی

که همین است سر آن اسرار

که یکی هست و هیچ نیست جز اووحده لااله الاهو

magic page image

cool

☣--- Visit our art's canvas shop here ---☣ #optical illusions #optical illusions dirty #optical illusions mind blown #optical illusions art #optical illusions pictures #optical illusions drawings #optical illusions for kids #optical illusions funny #optical illusions photography #optical illusions trippy #optical illusions cool #optical illusions tattoo #optical illusions girl #optical illusions wallpaper #optical illusions scary

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۷ و ساعت 2:25 |
 

Related image

Cold Weather Hdr Wallpapers Beautiful 20 Breathtaking S Winter Landscapes

Related imageRelated image


Image result for ‫سرما‬‎
   گاه باید رویید Related image
در کنارِ چشمه
در شکافِ یک سنگ !
به امید فرداها

purple-glow.jpg (640×1136)

ca bouge - Page 66
#gif #trippy
 
 
 

 


art geometry GIF by xponentialdesign
energy

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 Related image

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

 

 

 Related image

 

 

به که گویم که تو گرمای دستان منی

 

 

 Related image

 

 

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ي من

 

 

 Related image

 

 

به که گویم که تو باران زمستان منی

 

Image result for ‫زمستان  در وبلاگهامختلف‬‎

 دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟

ستمدیده ترین فصل خدا بود زمستان

دیدیم فقط سردی وی را و ندیدیم

از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان

بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی

اسمی که به او بود سزا بود زمستان

گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم

یک‌بار نگفتند چرا بود زمستان

بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید

با این همه ی باز اهل وفا بود زمستان

غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران

بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان

با برف بپوشاند تن لخت درختان

لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان

در فصل خودش ؛ شهر خودش ؛ بود غریبه

ستمدیده ترین فصل خدا بود زمستان …

اند تن لخت درختان

لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان

در فصل خودش ؛ شهر خودش ؛ بود غریبه

رRelated image
 

 

Vulcão Fuji (Japão) e as flores de cerejeira ✿ Fuji Volcano (Japan) and the cherry blossoms

 

پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت . . .

تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت

میتوان گفت که من چلچله باغ توام

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف

سخت محتاج به گرمای توام

收藏世界各地的大门饰1 ,景观前线inla.com.cn 景观设计门户
..
double spiral “Matter is spirit moving slowly enough to be seen.” ― Pierre Teilhard de Chardin

دعا میکنم غرق باران شوی چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق بهاری ترین فصل ایمان شوی

 

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت

من به این معجزه ایمان دارم

 منتظر باید بود تا زمستان برود

 غنچه ها گل بکنند !

الا ای برف!
 
چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی؟
 
بر این دنیا که هر جایش
 
رد پا از خبیثی است
 
مبار ای برف!
 
تو روح آسمان همراه خود داری
 
تو پیوندی میان عشق و پروازی
 
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی‏ها
 
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
 
مبار ای برف!
.
Photograph PLEASE by hasnain raza on 500px, LOVE this picture! The expression....I noticed scars/scratches on his face, he is precious!
 
 

 
 
purple-glow.jpg (640×1136)

 

 

 
 

 
I'VE BEEN TRYING TO GET THIS RE-PAINTED FOR YEARS……FINALLY, GOT IRKED AT MY -- SUPPOSEDLY BETTER HALF -- AND HE CAME UP WITH THE EXCUSE HE COULDN'T FIND THIS COLOR OF
Resimlerin Dili ✨ ʈɦҽ ƥᎧɲɖ ❤ﻸ•·˙❤•·˙ﻸ❤   ᘡℓvᘠ □☆□ ❉ღ // ✧彡☀️ ●⊱❊⊰✦❁❀ ‿ ❀ ·✳︎· ☘‿ FR AUG 18 2017‿☘✨ ✤ ॐ ♕ ♚ εїз⚜✧❦♥⭐♢❃ ♦♡ ❊☘нανє α ηι¢є ∂αу ☘❊ ღ 彡✦ ❁ ༺✿༻✨ ♥ ♫ ~*~ ♆❤ ☾♪♕✫ ❁ ✦●↠ ஜℓvஜ .❤ﻸ•·˙❤•·˙ﻸ❤↠ ஜℓvஜ .❤ﻸ•·˙❤•·˙ﻸ❤

 
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Новости

 ستمدیده ترین فصل خدا بود زمستان …

 

 

Just walk away: Traveler..!!
 
 

 

پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت . . .

تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت

میتوان گفت که من چلچله باغ توام

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف

سخت محتاج به گرمای توام

收藏世界各地的大门饰1 ,景观前线inla.com.cn 景观设计门户.
Look at me! Look at me! Look at me now! It is fun to have fun...but you have to know how! Dr. Seuss..
double spiral “Matter is spirit moving slowly enough to be seen.” ― Pierre Teilhard de Chardin

دعا میکنم غرق باران شوی چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا میکنم در زمستان عشق بهاری ترین فصل ایمان شوی

 

به شقایق سوگند که تو بر خواهی گشت

من به این معجزه ایمان دارم

 منتظر باید بود تا زمستان برود

 غنچه ها گل بکنند !

.
Photograph PLEASE by hasnain raza on 500px, LOVE this picture! The expression....I noticed scars/scratches on his face, he is precious!

الا ای برف !

چه می ‏باری بر این دنیای ناپاکی ؟

بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است

مبار ای برف !

تو روح آسمان همراه خود داری

تو پیوندی میان عشق و پروازی

تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها

تو که فصل سپیدی را سرآغازی

مبار ای برف !

portrait man - Pixdaus

 

  چین و چروک های صورتم را که ادامه دهی

به رفتنت می رسی

به زمستانی سخت

به برف

که سال هاست جای سایه ات روی سرم می نشیند


تصاویر پس زمینه HD زیبا و دیدنی از زمستان

 

Such a beautiful innocent face
#Macro_brilliance on Instagram: “Presents: @yuichi_kondo138 . . 🐦💙 Featured Artist 💙🐦 . Congratulations & Thanks for sharing! . Follow: @macro_brilliance Tag:…”
 روزگاری ماهم ای گل چون تو یاری داشتیم
این چنین رسوا نبودیم، اعتباری داشتیم
ما که امروز این چنین افتاده ایم از چشم خلق
روزگاری سر در آغوش نگاری داشتیم
ای که در فصل خزانم دیده ای با پشت خم
این زمستان را نبین، ما هم بهاری داشتیم
I'VE BEEN TRYING TO GET THIS RE-PAINTED FOR YEARS……FINALLY, GOT IRKED AT MY -- SUPPOSEDLY BETTER HALF -- AND HE CAME UP WITH THE EXCUSE HE COULDN'T FIND THIS COLOR OF
Resimlerin Dili ✨ ʈɦҽ ƥᎧɲɖ ❤ﻸ•·˙❤•·˙ﻸ❤   ᘡℓvᘠ □☆□ ❉ღ // ✧彡☀️ ●⊱❊⊰✦❁❀ ‿ ❀ ·✳︎· ☘‿ FR AUG 18 2017‿☘✨ ✤ ॐ ♕ ♚ εїз⚜✧❦♥⭐♢❃ ♦♡ ❊☘нανє α ηι¢є ∂αу ☘❊ ღ 彡✦ ❁ ༺✿༻✨ ♥ ♫ ~*~ ♆❤ ☾♪♕✫ ❁ ✦●↠ ஜℓvஜ .❤ﻸ•·˙❤•·˙ﻸ❤↠ ஜℓvஜ .❤ﻸ•·˙❤•·˙ﻸ❤

 

ر
 

 

 
+ نوشته شده توسط محمود عباسلو دردوشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۷ و ساعت 22:40 |

Have some gifs to calm you down - Album on ImgurНовый Порядок Мира · ♥ · Галактический Союз Сил Света

DESMAGNETIZACION DE LA CONSCIENCIA WALK-IN MUERTE DE LA ANTIGUA PERSONALIDAD   ALGO DE ESTO TE ESTÁ SUCEDIENDO?  DANIEL CIPOLAT..... ...


گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست

در زندگی ام، بعد تو و خاطره هایت
غیر از غم و اندوه فراوان خبری نیست

انگار نه انگار دل شهر گرفته ست
از بارش بی وقفه ی باران خبری نیست

ای کاش کسی بود که می گفت به یوسف
در مصر به جز حسرت کنعان خبری نیست 

 

Source: crescentmoon066

دو قدم مانده به رقصیدن برف...
یک نفس مانده به سرما و به یخ...
چشم در چشم زمستانی دگر...
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان...
یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما.Areksu

WELL DRESSED FOR THE APOCALYPSE

 AreksuAreksuAreksu

 

 

Related image

به پیش باد تو ما همچو گردیم

 

بدان سو که تو گردی چون نگردیم

 

ز نور نوبهارت سبز و گرمیم

ز تأثیر خزانت سرد و زردیم

 

ز عکس حلم تو تسلیم باشیم

ز عکس خشم تو اندر نبردیم

 

عدم را برگماری جمله هیچیم

کرم را برفزایی جمله مردیم

 

عدم را و کرم را چون شکستی

جهان را و نهان را درنوردیم

 

چو دیدیم آنچ از عالم فزون است

دو عالم را شکستیم و بخوردیم

 

به چشم عاشقان جان و جهانیم

به چشم فاسقان مرگیم و دردیم

 

زمستان و تموز از ما جدا شد

نه گرمیم ای حریفان و نه سردیم

 

زمستان و تموز احوال جسم است

نه جسمیم این زمان ما روح فردیم

 

چو نطع عشق خود ما را نمودی

به مهره مهر تو کاستاد نردیم

 

چو گفتی بس بود خاموش کردیم

اگر چه بلبل گلزار و وردیم

مولانا محمد جلال الدین رومی

 

 

Blue flame

 

 

 

 

Related image

بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار

گشت طربناک بفصل بهار

 

Foto com animação

 

در چمن آمد غزلی نغز خواند

رقص کنان بال و پری برفشاند

بیخود از این سوی بدانسو پرید

تا که بشاخ گل سرخ آرمید

پهلوی جانان چو بیفکند رخت

مورچه‌ای دید بپای درخت

با همه هیچی، همه تدبیر و کار

با همه خردی، قدمش استوار

ز انده ایام نگردد زبون

رایت سعیش نشود واژگون

قصه نراند ز بتان چمن

پا ننهد جز بره خویشتن

مرغک دلداده بعجب و غرور

کرد یکی لحظه تماشای مور

خنده کنان گفت که ای بیخبر

مور ندیدم چو تو کوته نظر

روز نشاط است، گه کار نیست

وقت غم و توشهٔ انبار نیست

همرهی طالع فیروزبین

دولت جان پرور نوروز بین

هان مکش این زحمت و مشکن کمر

هین بنشین، می‌شنو و می‌نگر

نغمهٔ مرغان سحرخیز را

معجزهٔ ابر گهرریز را

مور بدو گفت بدینسان جواب

غافلی، ای عاشق بیصبر و تاب

نغمهٔ مرغ سحری هفته‌ایست

قهقهٔ کبک دری هفته‌ایست

روز تو یکروز بپایان رسد

نوبت سرمای زمستان رسد

همچو من ای دوست، سرائی بساز

جایگه توش و نوائی بساز

بر نشد از روزن کس، دود ما

نیست جز از مایهٔ ما، سود ما

ساخته‌ام بام و در و خانه‌ای

تا نروم بر در بیگانه‌ای

تو بسخن تکیه‌کنی، من بکار

ما هنر اندوخته‌ایم و تو عار

کارگر خاکم و مزدور باد

مزد مرا هر چه فلک داد، داد

لانه بسی تنگ و دلم تنگ نیست

بس هنرم هست، ولی ننگ نیست

کار خود، ای دوست نکو میکنم

پارگی وقت رفو میکنم

شبچره داریم شب و روز چاشت

روزی ما کرد سپهر آنچه داشت

سر ننهادیم ببالین کس

بالش ما همت ما بود و بس

رنجه کن امروز چو ما پای خویش

گرد کن آذوقهٔ فردای خویش

خیز و بیندای به گل، بام را

بنگر از آغاز، سرانجام را

لانه دل‌افروزتر است از چمن

کار، گرانسنگتر است از سخن

گر نروی راست در این راه راست

چرخ بلند از تو کند بازخواست

گر نشوی پخته در این کارها

دهر بدوش تو نهد بارها

گل دو سه روزیست ترا میهمان

میبردش فتنهٔ باد خزان

گفت ز سرما و زمستان مگو

مسلهٔ توبه به مستان مگو

نو گل ما را ز خزان باک نیست

باد چرا میبردش خاک نیست

ما ز گل اندود نکردیم بام

دامن گل بستر ما شد مدام

عاشق دلسوخته آگه نشد

آگه ازین فرصت کوته نشد

شب همه شب بر سر آنشاخه خفت

هر سحرش چشم بدت دور گفت

کاش بدانگونه که امید داشت

باغ و چمن رونق جاوید داشت

چونکه مهی چند بدینسان گذشت

گشت خریف و گه جولان گذشت

چهر چمن زرد شد از تند باد

برگ ز گل، غنچه ز گلشن فتاد

دولت گلزار بیکجا برفت

وان گل صد برگ بیغما برفت

در رخ دلدار جمالی نماند

شام خوشی، روز وصالی نماند

طرح چمن طیب و صفائی نداشت

گلبن پژمرده بهائی نداشت

دزد خزان آمد و کالا ربود

راحت از آن عاشق شیدا ربود

دید که هنگام زمستان شده

موسم هشیاری مستان شده

خرمنش از برق هوی سوخته

دانه و آذوقه نیندوخته

اندهش از دیده و دل نور برد

دست طلب نزد همان مور برد

گفت چنین خانه و مهمان کجا

مور کجا، مرغ سلیمان کجا

گفت یکی روز مرا دیده‌ای

نیک بیندیش کجا دیده‌ای

گفت حدیث تو بگوش آشناست

منعم دوشینه چرا بی نواست

در صف گلشن نه چنان دیدمت

رقص کنان، نغمه زنان دیدمت

لقمهٔ بی دود و دمی داشتی

صحبت زیبا صنمی داشتی

بر لب هر جوی، صلا میزدی

طعنه بخاموشی ما میزدی

بسترت آنروز گل آمود بود

خاطرت آسوده و خشنود بود

ریخته بال و پر زرین تو

چونی و چونست نگارین تو

گفت نگارین مرا باد برد

میشنوی؟ آن گل نوزاد مرد

مرحمتی میکن و جائیم ده

گرسنه‌ام، برگ و نوائیم ده

گفت که در خانه مرا سور نیست

ریزه خور مور به جز مور نیست

رو که در خانهٔ خود بسته‌ایم

نیست گه کار، بسی خسته‌ایم

دانه و قوتی که در انبان ماست

توشهٔ سرمای زمستان ماست

رو بنشین تا که بهار آیدت

شاهد دولت بکنار آیدت

چرخ بکار تو قراری دهد

شاخ گلی روید و باری دهد

ما نگرفتیم ز بیگانه وام

پخته ندادیم بسودای خام

 

European Robin

 

مورچه گر وام دهد، خود گداستچون تو در ایام شتا، ناشتاست

Related image

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را

به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را

به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

Areksu

Related image

 

Blue and green wave

  Related image

#gif #trippy

 

 

  مهدی سهیلی  

نیم شب همدم من دیده ی گریان من است
ناله ی مرغ شب از حال پریشان من است
 
در همه عمر دمی خاطر من شاد نبود
گریه انگیز تر از مهر من آبان من است 

خنده ها بر لب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان من است

به بهارم نرسیدی،به خزانم بنگر
که به مویم اثر از برف زمستان من است
 
غافل از حق شدم و قافله ی عمر گذشت
ناله ام زمزمه ی روح پشیمان من است

گر به سرچشمه ی توحید رسم جاویدم
ورنه هر لحظه ی من نقطه پایان من است

در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است

Related image

 

محمدتقیبهار

دوش چون برشد آن درفش سیاه
گشت پیدا طلایه دی‌ماه

تیره ابری برآمد از بر کوه
که بپوشید پرده بر رخ ماه

وان قنادیل زر فرو مردند
از بر این فراشته خرگاه

بادی از مرز شهریار دمید
که به پیل دمنده بستی راه

بازگشتی ز بیم بادبزان
به کمان گیر چشم‌، تیر نگاه

سوز سرما گذشتی از روزن
راست چون نوک سوزن از دیباه

بر مثال زبان مار، به کام
بفسردی کس ار کشیدی آه

برف روشن میانه شب تار
چون بهم درشده ثواب وگناه

حال‌ازینگونه بود شب همه شب
تا به هنگام بامداد پگاه

برفی افتاد پاک و روشن لیک
روز ما جمله تیره کرد و تباه

من ازاین برف قصه‌ای دارم
قصه‌ای غم‌فزای و شادی کاه

دوش چون برف بر زمین افتاد
برشد از خانه بانک واویلاه

کودکان جمله در خروش و نفیر
هر یک اندر عزای کفش و کلاه

پسران در غریو و‌هایاهوی
دختران در خروش و واها واه

لرز لرزان ز تف برف‌، چنان
که بلرزد ز باد تند، گیاه

همه گرد آمدند در بر من
همچو عشاق گرد مهرگیاه

که زمستان رسید و برف نشست
خیز و پیرایه ده به حجره وگاه

گرد کن توشه زمستانی
از ره وام یا ز دیگر راه

من ز خجلت فکنده سر در ییش
که چه بود این بلیه بیگاه

روز من شد سیه ز برف سپید
وزکفم شد برون سپید وسیاه...

 The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...زمستان گشته چون ریحان ازو خوشThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...
که ریحان زمستان آمد آتش
 

 

 

 *

Explore p.laborderi's photos on Flickr. p.laborderi has uploaded 5802 photos to Flickr.

 

 


The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...زمستان چو پیدا کند دستبردThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...
فرو بارد از ابر باران خرد
 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...شب از عنبر جهان را کله می‌بستThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...
زمستان بود و باد سرد می‌جست

نظامی

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 




The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیستThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقتThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 


The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزمThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
بیابان است و تاریکی بیا ای قرص مهتابم

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 


The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../زمستان درویش در تنگ سالThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
چه سهل است پیش خداوند مال
 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 


صائب تبریزی
 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../کین گلبن نوبهار عمرتThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
درهم ریزد به یک زمستان

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../در زمستان سیم آرد در نثارThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
زر فشاند در خزان از شاخسار

عطار

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 




The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../گر ز چرخ آسمان آمد زمستانی چنینThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
بنگر از چرخ زمین اندر زمستان نوبهار

سنایی

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../سحاب از تاب سرمای زمستانThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
به یکدیگر زدی از ژاله دندان

وحشی بافقی

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../حیات از قالب گیتی زمستان بستدست، آریThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
چنین پوشند اندر قالب اموات پیراهن

رشیدالدین وطواط


 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 


The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان راThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
بساز برگ و نوای دی و زمستان را

قاآنی

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../چون به زمستان تو به آفتاب بخسپیThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
پس چه تو ای بی‌خرد چه آن خر بی‌کار

ناصرخسرو

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 



The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../در زمستان نمک نبندد و ابرThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
نمک بسته بی مر افشانده است

خاقانی


 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 


The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../زمستان هجران به پایان بریمThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
بهار وصالی ببینیم باز



زمستان بهاریست آنجاکه باشد
شراب ارغوانی، سماع ارغنون

اوحدی مراغه ای

 

The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and...

 

 


The Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../تا چند بینوا به زمستان توان نشستThe Wonderfdul Hypnotic Gifs of echophon ( Yancy Way ) Yancy Way is an artist making design-influenced generative art that explores motion & the interaction of shapes & line. Ephemeral themes of minimalism, science fiction, & nature occur and.../
بوی بهار باز بمرغ چمن رسان

خواجوی کرمانی

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۷ و ساعت 22:3 |

 

 

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

صائب تبریزی--
از شمع یاد گیرید، آداب زندگانیBarbara A Lane: Artist Website
Just Thinking...
 
 

 

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن

در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

از نسیمی دفتر ایام برهم می‌خورد

از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن

بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت

ایمنی خواهی، ز اوج اعتبار اندیشه کن

روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام

چون شود لبریز جامت، از خمار اندیشه کن

بوی خون می‌آید از آزار دلهای دو نیم

رحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن

گوشه‌گیری درد سر بسیار دارد در کمین

در محیط پر شر و شور از کنار اندیشه کن

پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خورد

زینهار از زاهد شب زنده‌دار اندیشه کن

 

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com
Related image
Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

 

 
Burgundy, vinho, bordô

надежда ефимова - Google+

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com
 

Mountain blur minimal

Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.comнадежда ефимова - Google+

 

 
Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com
Related image
Image result for ‫گره‌گشایی دل‌هاست ...کار خنده های تو . . . #صائب.تبریزی * * به مستی بی‌طلب بوس از دهان یار می‌ریزد ثمر چون پخته گردد خودبخود از دار می‌ریزد * *‬‎надежда ефимова - Google+
 

به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته

برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته

فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم

که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته

ز بس در پردهٔ افسانه با او حال خود گفتم

گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته

سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش

دل بی‌عشق، می‌گردد خراب آهسته آهسته

به این خرسندم از نسیان روزافزون پیریها

که از دل می‌برد یاد شباب آهسته آهسته

دلی نگذاشت در من وعده‌های پوچ او صائب

شکست این کشتی از موج سراب آهسته آهسته

 
Related image
 
Image result for ‫<<اشعار صائب تبريزي>>‬‎
✯ Lake Michigan Moonrise (This is one of my favorite beaches, second only to Destin, FL)

 
 


میرزا محمد علی صائب تبریزی سال هزار هجری شمسی در تبریز دیده به جهان گشود. او که از شاعران عهد صفویه است، به دستور شاه عباس اول، همراه با کل خانواده اش کوچ کرده و به اجبار در اصفهان مسکن گزید و در این شهر به آموختن علوم رایج آن زمان مشغول شد.

او هنگامی که سی و اندی ساله شد، برای مواجهه با ناشناخته ها آماده شده و به هندوستان سفر کرد و از مقربین دربار شاه جهان شد. پس از آن به کشمیر و هرات و کابل سفر کرد و پس از دنیا دیده شدن دوباره به ایران بازگشت.

پس از بازگشتش به اصفهان ، شاه عباس دوم به صائب تبریزی که شاعری با تعداد اشعار سروده شده‌ی بالا بود، لقب ملک الشعرایی داد. او تنها شاعری است که پس از حافظ طریقه‌ای ممتاز و مستقل دارد و محال است که بتوان سبک او را ندید گرفت. به روایتی صائب بنیان گذار سبک هندی در ادب فارسی بوده است.

اشعار صائب تبریزی را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت گفته اند. آثار وی جز سه تا چهار هزار بیت قصیده، و یک مثنوی ناقص و کوتاه با نام قندهار نامه همگی غزل است، البته او افزون بر شعر فارسی هفده غزل به زبان ترکی نیز دارد.

نمونه هایی از اشعار این شاعر بلند مرتبه:

توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
من عاجز چه به تقدیر توانم کردن؟
رخنه در ملک وجودم ز قفس بیشترست
به کفی خاک چه تعمیر توانم کردن؟
چون نباید به نظر حسن لطیفی که تراست
خواب نادیده چه تعبیر توانم کردن؟
غمزه بدمست و نگه خونی و مژگان خونریز
چون تماشای رخت سیر توانم کردن؟
دیده‌ای را که نمی‌شد ز تماشای تو سیر
بی‌تماشای تو، چون سیر توانم کردن؟
عذر ننوشتن مکتوب من این است که شوق
بیش ازان است که تحریر توانم کردن
صائب از حفظ نظر عاجزم از روی نکو
برق را گر چه به زنجیر توانم کردن
.....
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت
تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت
داغ‌های ناامیدی یادگار از خود گذاشت
خرده‌ی عمرم که چون نقد شرار از دست رفت
تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس
دست تا بر دست سودم، نوبهار از دست رفت  
پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم  
خویش را نشناختم، آیینه‌دار از دست رفت
 عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار
 تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت
 عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران  
 تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟
.....
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
....

صائب از معدود شاعرانی است که در زمان حیات، آوازه ی سخنش قلمرو زبان دری ایران، هندوستان، عثمانی را فتح کرد و مشتاقان سخنش از دور و نزدیک و برخی با پای پیاده به اصفهان می شتافتند تا به دیدار او برسند. نویسندگان تذکره های نصرآبادی، قصص خاقانی، سرو آزاد، کلمات الشعرا همه استادی او را ستوده و وی را تحسین کرده‌اند.

سال های عمراین شاعر گرانقدر به استناد این بیت هشتاد یا متجاوز از هشتاد سال بود.  
 
دو اربعین بسر آمد ز زندگانی من  
هنوز در خم گردون شراب نیم رسم

تک بیت هایی زیبا و ناب از صائب تبریزی

 

 

 

گر محتسب شکست خم میفروش را
دست دعای باده پرستان شکسته نیست

*

*

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق
ابروی قبله را خبری از اشاره نیست

 

*

*

 

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
امید ما به نماز نکرده بیشترست

*

*

از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

*

*

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای
خبرت نیست که در پی چه خزانی داری

*

*

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

*

*

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب
تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

*

*

شاه و گدا به دیدهٔ دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب

*

*
آن که گریان به سر خاک من آمد چون شمع
کاش در زندگی از خاک مرا بر می‌داشت

*

*

طومار زندگی را، طی می‌کند به یک شب
از شمع یاد گیرید، آداب زندگانی صائب تبریزی

 

نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

*

*

عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

عکس و تصویر گره‌گشایی دل‌هاست ...کار خنده های تو . . . #صائب.تبریزی

 

 

 

*

*

 

به مستی بی‌طلب بوس از دهان یار می‌ریزد

ثمر چون پخته گردد خودبخود از دار می‌ریزد

*

*

 

پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است

عیب خود می‌پوشد از چشم خلایق عیب‌پوش

*

*

جام جم آیینه‌دار کاسهٔ زانوی ماست

ما چو طفلان هر طرف بهر تماشا می‌رویم

 *

*

در مجالس حرف سرگوشی‌زدن با یکدگر

در زمین سینه‌ها تخم نفاق افشاندن است

 *

*

شاه و گدا به دیده دریادلان یکی است

پوشیده است پست و بلند زمین در آب

 *

*

شاهی که بر رعیت خود می‌کند ستم

مستی بود که می‌خورد از ران خود کباب

 *

*

عشق را با هردلی نسبت به قدر جوهر است

قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است

*

*

عیش امروز علاج غم فردا نکند

مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

 *

*

فکر شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را

عشرت امروز بی‌اندیشه فردا خوش است

 *

*

گردش چرخ، بد و نیک ز هم نشناسد

آسیا تفرقه از هم نکند گندم و جو

 *

*

مُهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان  

سر خود می خورد آن پسته که خندان باشد   

*

*

آرزو در طبع پیران از جوانان است بیش   

در خزان،هر برگ چندین رنگ پیدا می کند

*

*

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد   

کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

*

*

هر چه رفت از عمر،یاد آن به نیکی می کنند   

چهره ی امروز در آیینه ی فردا خوش است

*

*

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است 

که اگر بازستانند، دو چندان گردد!!

*

*

Image result for ‫<<اشعار صائب تبريزي>>‬‎

 

از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان

یک تن از آیندگان،نگرفت جای رفتگان

*

*

دود اگر بالا نشیند، کسر شآن شعله نیست

جای چشم ابرو نگیرد،گر چه او بالا تر است

کو دیده ی یعقوب که بی پرده ببیند

 

صد قافله از مصر به یکباره رسیده !

 

*

 

*

 

کاهش و افزایش این نشآ با یکدیگر است

 

می خورد افیون تو را،چندان که افیون می خوری

 

*

 

*

 

لب نهادم به لب یار و سپردم جان را

 

تا به امروز بدین مرگ نمرد است کسی

 

*

 

*

 

در غم آباد فلک،رخنه ی بیداری نیست

 

چشم تا کار کند حلقه ی دام است اینجا

 

*

 

*

 

سردی دوران به من دست و دلی نگذاشته است

 

ور نه دستی در هنر دارم تماشا کردنی

 

*

 

*

 

بحر تا سیلاب را صافی نسازد،بحر نیست

 

هر که ما را در جوانی پیر سازد،پیر ماست

 

*

 

*

 

شوق، چون پا در رکاب بی قراری آورد

 

می توان با اسب چوب از آتش سوزان گریخت

 

*

 

*

 

بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست

 

خنده می آرد همی بر هرزه گردی های من

 

باد بهار مرهم دل‌های خسته است

 

 

 

گل مومیایی پر و بال شکسته است

 

 

 

شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می‌کند

 

 

 

از بهر داغ لاله که در خون نشسته است

 

 

 

وقت است اگر ز پوست بر آیند غنچه‌ها

 

 

 

شیر شکوفه زهر هوا را شکسته است

 

 

 

زنجیریی است ابر که فریاد می‌کند

 

 

 

دیوانه‌ای است برق که از بند جسته است

 

 

 

پایی که کوهسار به دامن شکسته بود

 

 

 

از جوش لاله بر سر آتش نشسته است

 

 

 

افسانه‌ نسیم به خوابش نمی‌کند

 

 

 

از ناله‌ که بوی گل از خواب جسته است؟

 

 

 

صائب به هوش باش که داروی بیهشی

 

 

 

باد بهار در گره غنچه بسته است

 

 

 

**************

 

 

 

این خار غم که در دل بلبل نشسته است

 

 

 

از خون گل خمار خود اول شکسته است

 

 

 

این جذبه ای که از کف مجنون عنان ربود

 

 

 

اول زمام محمل لیلی گسسته است

 

 

 

پای شکسته سنگ ره ما نمی‌شود

 

 

 

شوق تو مومیایی پای شکسته است

 

 

 

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست

 

 

 

شبنم به روی گل به امانت نشسته است

 

 

 

از خط یکی هزار شد آن خال عنبرین

 

 

 

دور نشاط نقطه به پرگار بسته است

 

 

 

بر سر گرفته‌ایم و سبکبار می‌رویم

 

 

 

کوه غمی که پشت فلک را شکسته است

 

 

 

آسوده از زوال خود آفتاب گل

 

 

 

تا باغبان به سایه گلبن نشسته است

 

 

 

برقی کز اوست سینه ابر بهار چاک

 

 

 

با شوخی تو مرغ و پر و بال بسته است

 

 

 

پیوسته است سلسله موج‌ها به هم

 

 

 

خود را شکسته هر که دل ما شکسته است

 

 

 

تا خویش را به کوچه گوهر رسانده‌ایم

 

 

 

صد بار رشته نفس ما گسسته است

 

 

 

داغم ز شوخ چشمی شبنم که بارها

 

 

 

از برگ گل به دامن ساقی نشسته است

 

 

 

خون در دل پیاله خورشید می‌کند

 

 

 

سنگی که شیشه دل ما را شکسته است؟

 

 

 

برهان برفشاندن دامان ناز اوست

 

 

 

گرد یتیممی که به گوهر نشسته است

 

 

 

تا بسته است با سر زلف تو عقد دل

 

 

 

صائب ز خلق رشته الفت گسسته است

 

 

 

**************

 

 

 

ما نقش دلپذیر ورق‌های ساده‌ایم

 

 

 

چون داغ لاله از جگر درد زاده‌ایم

 

 

 

با سینه گشاده در آماجگاه خاک

 

 

 

بی‌اضطراب همچو هدف ایستاده‌ایم

 

 

 

بر دوستان رفته چه افسوس می‌خوریم؟

 

 

 

با خود اگر قرار اقامت نداده‌ایم

 

 

 

چون غنچه در ریاض جهان، برگ عیش ما

 

 

 

اوراق هستیی است که بر باد داده‌ایم

 

 

 

ای زلف یار، این همه گردنکشی چرا؟

 

 

 

آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده‌ایم

 

 

 

صائب زبان شکوه نداریم همچو خار

 

 

 

چون غنچه دست بر دل پر خون نهاده‌ایم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 Image result for site:abbasloo-art-culture.blogfa.com

 

+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درپنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷ و ساعت 1:27 |
  خزان در شعر شعرا
iPhone wallpaper autumn
Sacred Geometry
Произведенный LEMAT РАБОТА будущего Galaxy1-3 4 5 6 7 / Холод Space / Twinkle Night3-13 / Портфолио


ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
 
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی
 
ابوسعید ابوالخیر
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ ، نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید (سپس) آذار
شبگیر نبینی که خجسته به چه دردست
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کردست
دل غالیه فامست و رخش چون گل زردست
گوییکه شب دوش می و غالیه خوردست
بویش همه بوی سمن و مشک ببردست
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار
بنگر به ترنج ای عجبی‌دار که چونست
پستانی سختست و درازست و نگونست
زردست و سپیدست و سپیدیش فزونست
زردیش برونست و سپیدیش درونست
چون سیم درونست و چو دینار برونست
آکنده بدان سیم درون لؤلؤ شهوار
نارنج چو دو کفهٔ سیمین ترازو
هردو ز زر سرخ طلی کرده برونسو
آکنده به کافور و گلاب خوش و لؤلؤ
وانگاه یکی زرگر زیرک‌دل جادو
با راز به هم باز نهاده لب هر دو
رویش به سر سوزن بر آژده هموار
آبی چو یکی جوژک از خایه بجسته
چون جوژگکان از تن او موی برسته
مادرش بجسته سرش از تن بگسسته
نیکو و باندام جراحتش ببسته
یک پایک او را ز بن اندر بشکسته
وآویخته او را به دگر پای نگونسار
وان نار بکردار یکی حقهٔ ساده
بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده
لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده
توتو سلب زرد بر آن روی فتاده
بر سرش یکی غالیه‌دانی بگشاده
واکنده در آن غالیه دان سونش دینار
وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد
بر گرد رخش بر، نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد
واندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد
زنگی بچه‌ای خفته به هر یک در، چون قار
دهقان به سحرگاهان کز خانه بیاید
نه هیچ بیارامد و نه هیچ بپاید
نزدیک رز آید، در رز را بگشاید
تا دختر رز را چه به کارست و چه باید
یک دختر دوشیزه بدو رخ ننماید
الا همه آبستن و الا همه بیمار
گوید که شما دخترکان را چه رسیده‌ست؟
رخسار شما پردگیان را که بدیده‌ست؟
وز خانه شما پردگیان را که کشیده‌ست؟
وین پردهٔ ایزد به شما بر که دریده‌ست؟
تا من بشدم خانه، در اینجا که رسیده‌ست؟
گردید به کردار و بکوشید به گفتار
تا مادرتان گفت که من بچه بزادم
از بهر شما من به نگهداشت فتادم
قفلی به در باغ شما بر بنهادم
درهای شما هفته به هفته نگشادم
کس را به مثل سوی شما بار ندادم
گفتم که برآیید نکونام و نکوکار
امروز همی بینمتان «بارگرفته»
وز بار گران جرم تن آزار گرفته
رخسارکتان گونهٔ دینار گرفته
زهدانکتان بچهٔ بسیار گرفته
پستانکتان شیر به خروار گرفته
آورده شکم پیش و ز گونه شده رخسار
من نیز مکافات شما باز نمایم
+اندام شما یک به یک از هم بگشایم
از باغ به زندان برم و دیر بیایم
چون آمدمی نزد شما دیر نپایم
اندام شما زیر لگد خرد بسایم
زیرا که شما را بجز این نیست سزاوار
دهقان به درآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلوباز بردشان
وانگه به تبنگویکش اندر سپردشان
ور زانکه نگنجند بدو در فشردشان
بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان
وز پشت فرو گیرد و بر هم نهد انبار
آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان
برپشت لگد بیست هزاران بزندشان
رگها ببردشان، ستخوانها بکندشان
پشت و سر و پهلو به هم اندر شکندشان
از بند شبانروزی بیرون نهلدشان
تا خون برود از تنشان پاک، بیکبار
آنگاه بیارد رگشان و ستخوانشان
جایی فکند دور و نگردد به کرانشان
خونشان همه بردارد و جانشان و روانشان
وندر فکند باز به زندان گرانشان
سه ماه شمرده نبرد نام و نشانشان
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار
یک روز سبک خیزد، شاد و خوش و خندان
پیش آید و بردارد مهر از در و بندان
چون در نگرد باز به زندانی و زندان
صد شمع و چراغ اوفتدش بر لب و دندان
گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه به گلزار ندیده‌ست و سمن‌زار
گوید که شما را به چسان حال بکشتم
اندر خمتان کردم و آنجا بنگشتم
از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم
کردم سر خمتان به گل و ایمن گشتم
بانگشت خطی گرد گل اندر بنبشتم
گفتم که شما را نبود زین پس بازار
امروز به خم اندر نیکوتر از آنید
نیکوتر از آنید و بی‌آهوتر از آنید
زنده‌تر از آنید و بنیروتر از آنید
والاتر از آنید و نکو خوتر از آنید
حقا که بسی تازه‌تر و نوتر از آنید
من نیز از این پس ننمایمتان آزار
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
وز جان و دل ودیده گرامیتر دارم
بر فرق شما آب گل سوری بارم
با جام چو آبی به هم اندر بگسارم
من خوب مکافات شما باز گزارم
من حق شما باز گزارم به بتاوار
آنگاه یکی ساتگنی باده بر آرد
دهقان و زمانی به کف دست بدارد
بر دو رخ او رنگش ماهی بنگارد
عود و بلسان بویش در مغز بکارد
گوید که مرا این می مشکین نگوارد
الا که خورم یاد شه عادل مختار
سلطان معظم ملک عادل مسعود
کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود
از گوهر محمود و به از گوهر محمود
چونانکه به از عود بود نایرهٔ عود
داده‌ست بدو ملک جهان خالق معبود
با خالق معبود کسی را نبود کار
شاهی که ز مادر ملک و مهتر زاده‌ست
گیتی بگرفته‌ست و بخورده‌ست و بداده‌ست
ملک همه آفاق بدو روی نهاده‌ست
هرچ آن پدرش می‌نگشاد او بگشاده‌ست
هرگز به تن خود به غلط در نفتاده‌ست
مغرور نگشته‌ست به گفتار و به کردار
شاهی که بر او هیچ ملک چیر نباشد
شاهی که شکارش بجز از شیر نباشد
یک نیمهٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمهٔ دیگر بگرد دیر نباشد
این یافتن ملک به شمشیر نباشد
باید که خداوند جهاندار بود یار
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک
روی همه گیتی کند از خارجیان پاک
تا روی به جنبش ننهد ابر شغبناک
صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک
چون باد بجنبد نبود خود ز پشه باک
چون آتش برخیزد، تیزی نکند خار
شیریست بدانگاه که شمشیر بگیرد
نی‌نی که تهیدست خود او شیر بگیرد
اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد
آنگه که بگیرد ، زبر و زیر بگیرد
گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد
گوگرد کند سرخ، همه وادی و کهسار
آن روز که او جوشن خر پشته بپوشد
از جوشن او موی تنش بیرون جوشد
چندان بزند نیزه که نیزه بخروشد
بندش به هم اندرشود از بسکه بکوشد
دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار
ای شاه! تویی شاه جهان گذران را
ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را
بردار تو از روی زمین قیصر و خان را
یک شاه بسنده بود این مایه جهان را
با ملک چکارست فلان را و فلان را
خرس از در گلشن نه و خوک از درگلزار
هر کو بجز از تو به جهانداری بنشست
بیدادگرست ای ملک و بیخرد و مست
دادار جهان ملک وقف تو کردست
بر وقف خدا هیچکسی را نبود دست
از وقف کسان دست بباید بسزا بست
نیکو مثلی گفته‌ست «النار ولا العار»
جدان تو از مادر از بهر تو زادند
از دهر بدین ملک ز بهر تو فتادند
این ملک به شمشیر برای تو گشادند
خود ملک و شهی خاصه ز بهر تو نهادند
زین دست بدان دست، به میراث تو دادند
از دهر بد این شه را، این ملکت بسیار
تا تو به ولایت بنشستی چو اساسی
کس را نبود با تو درین باب سپاسی
زین، دادگری باشی و زین حق بشناسی
پاکیزه‌دلی، پاک تنی، پاک حواسی
کز خلق به خلقت نتوان کرد قیاسی
وز خوی و طبیعت نتوان کردن بیزار
ای بار خدای و ملک بار خدایان
ای نیزه ربای به سر نیزه ربایان
ای راهنمای به سر راهنمایان
ای بسته گشای در هربسته گشایان
ای ملک زدایندهٔ هر ملک‌زدایان
ای چارهٔ بیچاره و ای مفرغ زوار
ای بار خدای همه احرار زمانه
کز دل بزداید لطفت بار زمانه
کردار تو ضد همه کردار زمانه
در پشت عدویت تو کنی بار زمانه
از پای افاضل تو کنی خار زمانه
وز بستر غفلت تو کنی ما را بیدار
تو زانچه بگفتند بسی بهتر بودی
برجان و روان پدرانت بفزودی
چندانکه توانستی رحمت بنمودی
چندانکه توانستی ملکت بزدودی
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار
بسته مشواد آنچه به نصرت بگشادی
پاینده همی بادا هرچ آن تو نهادی
همواره همیدون به سلامت بزیادی
با دولت و با نعمت و با حشمت و شادی
وز تو بپذیراد ملک هر چه بدادی
وز کید جهان حافظ تو باد جهاندار
 منوچهری دامغانی
نقابی بر افکن ز پی امتحان را
که تا بینی از جان لبالب جهان را
 
چو در جلوه آیی بدین شوخ و شنگی
برقص اندر آری زمین و زمان را
 
بروی زمین مهروار ار بخندی
بزیر زمین درکشی آسمان را
 
من از حسرت رویش از هوش رفتم
خدایا شکیبی تماشاکنان را
 
به دل زان نداریم یک مو گرانی
که بر سر کشیدیم رطل گران را
 
بهارت دلا کس ندانست چون شد
بهر حال دریاب فصل خزان را
 
فراموش کردند از مهربانی
چه افتاد یاران نامهربان را
 
از آن نام تو بر زبان می نراندم
که میسوخت نام تو کلام و زبان را
 
رضی این چه شور است در نالهٔ تو
که از هوش بردست پیر و جوان را
 
 آرتیمانی
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم
 
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک‌خورده‌ایم
 
اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم
 
اگر دل دلیل است، آورده‌ایم
اگر داغ شرط است، ما برده‌ایم
 
اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گُرده‌ایم
 
گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم
 
دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده‌ایم
 
امین پور
کجاست دختر پاییز ..... باغ کودکی ات
 
کلاه پوپکـی و سینـه ریــز میخکــی ات
 
دلــم گرفته و دنبال خلوتــــی دنجــــم
 
که باز بشکفم از بوسه ی یواشکی ات
 
کــه باز بشکفم و باز بشکفم با تـــو
 
کمی برقص مرا در لباس پولکی ات
 
چقدر خاطره دارم از آن دهان مَلَس
 
زبــان شیرینت بــا لب لواشکـی ات
 
شبـی بغــل کن و بـر سیـنه ات بخــوابانــم
 
به یاد حسرت شب های بی عروسکی ات
 
چگونه در ببرم جان از این هوا تو بگو
 
اگر رها شـوم از "بازوان پیچکی ات"*
 
اسیــر وشادم چــو بـادبـادکـــی بستــه
 
به شاخه های درختان باغ کودکی ات !...
 معاذی

شنیدستم که وقت برگریزان
شد از باد خزان، برگی گریزان
 
میان شاخه‌ها خود را نهان داشت
رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت
 
بخود گفتا کازین شاخ تنومند
قضایم هیچگه نتواند افکند
 
سموم فتنه کرد آهنگ تاراج
ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
 
قبای سرخ گل دادند بر باد
ز مرغان چمن برخاست فریاد
 
ز بن برکند گردون بس درختان
سیه گشت اختر بس نیکبختان
 
به یغما رفت گیتی را جوانی
کرا بود این سعادت جاودانی
 
ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند
ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند
 
برفت از روی رونق بوستان را
چه دولت بی گلستان باغبان را
 
ز جانسوز اخگری برخاست دودی
نه تاری ماند زان دیبا، نه پودی
 
بخود هر شاخه‌ای لرزید ناگاه
فتاد آن برگ مسکین بر سر راه
 
از آن افتادن بیگه، برآشفت
نهان با شاخک پژمان چنین گفت
 
که پروردی مرا روزی در آغوش
بروز سختیم کردی فراموش
 
نشاندی شاد چون طفلان بمهدم
زمانی شیردادی، گاه شهدم
 
بخاک افتادنم روزی چرا بود
نه آخر دایه‌ام باد صبا بود
 
هنوز از شکر نیکیهات شادم
چرا بی موجبی دادی به بادم
 
هنرهای تو نیرومندیم داد
ره و رسم خوشت، خورسندیم داد
 
گمان میکردم ای یار دلارای
که از سعی تو باشم پای بر جای
 
چرا پژمرده گشت این چهر شاداب
چه شد کز من گرفتی رونق و آب
 
بیاد رنج روز تنگدستی
خوشست از زیردستان سرپرستی
 
نمودی همسر خوبان با غم
ز طیب گل، بیاکندی دماغم
 
کنون بگسستیم پیوند یاری
ز خورشید و ز باران بهاری
 
دمی کاز باد فروردین شکفتم
بدامان تو روزی چند خفتم
 
نسیمی دلکشم آهسته بنشاند
مرا بر تن، حریر سبز پوشاند
 
من آنگه خرم و فیروز بودم
نخستین مژدهٔ نوروز بودم
 
نویدی داد هر مرغی ز کارم
گهرها کرد هر ابری نثارم
 
گرفتم داشتم فرخنده نامی
چه حاصل، زیستم صبحی و شامی
 
بگفتا بس نماند برگ بر شاخ
حوادث را بود سر پنجه گستاخ
 
چو شاهین قضا را تیز شد چنگ
نه از صلحت رسد سودی نه از چنگ
 
چو ماند شبرو ایام بیدار
نه مست اندر امان باشد، نه هشیار
 
جهان را هر دم آئینی و رائی است
چمن را هم سموم و هم صبائی است
 
ترا از شاخکی کوته فکندند
ولیک از بس درختان ریشه کندند
 
تو از تیر سپهر ار باختی رنگ
مرا نیز افکند دست جهان سنگ
 
نخواهد ماند کس دائم بیک حال
گل پارین نخواهد رست امسال
 
ندارد عهد گیتی استواری
چه خواهی کرد غیر از سازگاری
 
ستمکاری، نخست آئین گرگست
چه داند بره کوچک یا بزرگست
 
تو همچون نقطه، درمانی درین کار
که چون میگردد این فیروزه پرگار
 
نه تنها بر تو زد گردون شبیخون
مرا نیز از دل و دامن چکد خون
 
جهانی سوخت ز اسیب تگرگی
چه غم کاز شاخکی افتاد برگی
 
چو تیغ مهرگانی بر ستیزد
ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد
 
بساط باغ را بی گل صفا نیست
تو برگی، برگ را چندان بها نیست
 
چو گل یکهفته ماند و لاله یکروز
نزیبد چون توئی را ناله و سوز
 
چو آن گنجینه گلشن را شد از دست
چه غم گر برگ خشکی نیست یا هست
 
مرا از خویشتن برتر مپندار
تو بشکستی، مرا بشکست بازار
 
کجا گردن فرازد شاخساری
که بر سر نیستش برگی و باری
 
نماند بر بلندی هیچ خودخواه
درافتد چون تو روزی بر گذرگاه
پروین اعتصامی
حریق خزان بود...
 
همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرد
 
درختان همه دود پیچان به تاراج باد
 
و برگی که می سوخت، میریخت، می مرد
 
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ می خورد
 
من از جنگل شعله ها می گذشتم
 
غبار غروب به روی درختان فرو می نشست
 
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
 
و سر در پی برگ ها می گذاشت...
 
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
 
و برگی که دشنام می داد
 
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
 
لبریز می کرد،
 
و در چشم برگی که خاموش خاموش می سوخت...
 
نگاهی که نفرین به پاییز می کرد...
 
حریق خزان بود،
 
من از جنگل شعله ها می گذشتم،
 
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
 
که توفان بی رحم اندوه
 
به هر سو که می خواست می تاخت،
 
می کوفت، می زد، به تاراج می برد
 
و جانی که چون برگ
 
می سوخت، می ریخت، می مرد
 
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می خورد...
 
شب از جنگل شعله ها می گذشت
 
حریق خزان بود و تاراج باد
 
من آهسته در دود شب رو نهفتم
 
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
 
مسوز این چنین گرم در خود، مسوز
 
مپیچ این چنین تلخ بر خود، مپیچ
 
که گر دست بیداد تقدیر کور
 
تو را می دواند به دنبال باد
 
مرا می دواند به دنبال هیچ
 
...
 
 
 
 مشیری
 
 

 lematworks: “ Produced by LEMAT WORKS Future Galaxy1 / Comet infinity / Fallin Love / Portfolio ”

 

حلول ماه ربیع الاول مبارك باد

gif

 

 

 

 

 

 

 


 

 gif

gif

Abi
 
پاییـــــز را دیـــدی؟
آنان که رنگ عوض کردند، افتــادنــد!
یادمان باشد، محبـت، تجارت پایاپای نیست،
چرتکه نیندازیم که من چه کردم و در مقابل تو چه کردی!!
بی شمار محبـت کنیم،
حتی اگر به هر دلیلی کفه ی ترازوی دیگران سبک تر بود.
اگر قرار باشد خوبی ما، وابسته به رفتار دیگران باشد،
این دیگر خوبی نیست؛ بلکه معامله است
Check out my guide for shooting nature cinemagraps on Gallereplay.

 

 
 
+ نوشته شده توسط محمود عباسلو درچهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷ و ساعت 0:27 |


Powered By
BLOGFA.COM


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
خطاطي نستعليق آنلاين





کتابخانه گنجور